قوت
licenseمعنی کلمه قوت
معنی واژه قوت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آذوقه، توشه، جيره، خواربار، خوراك، خوردني، طعام، غذا، مائده | ||
انگلیسی | strength, intensity, food, emphasis, bread, nutrition, nourishment, stress, accent, maintenance, pith, punch, vis | ||
عربی | قوة، شدة، متانة، مقاومة، قدرة، صلابة، بأس، مقدرة، منة | ||
ترکی | kuvvet | ||
فرانسوی | force | ||
آلمانی | stärke | ||
اسپانیایی | fortaleza | ||
ایتالیایی | forza | ||
مرتبط | استحکام، توانایی، نیرو، دوام، زور، شدت، کثرت، سختی، نیرومندی، سیری، غذا، خوراکی، خوراک، طعام، خواربار، تاکید، اهمیت، تکیه، تکیهء صدا، ضربه، نان، تغذیه، تقویت، قوت گیری، پرورش، فشار، تقلا، لهجه، تلفظ، تشدید، مد، نگهداری، تعمیر، نگهداشت، ابقاء، گذران، مغز، مغز میوه، مغز تیره، مغز حرام، مشت، منگنه، مهر، ضربت مشت، استامپ، قدرت، پیچ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «قوت» در زبان فارسی به معنای قدرت، نیروی جسمی یا روحی و نیز به عنوان یک اسم استعمال میشود. در اینجا چند نکته در مورد قواعد فارسی و نگارشی مربوط به کلمه «قوت» آورده شده است:
با رعایت این نکات میتوان به درستی و دقت از کلمه «قوت» در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | قوت | ||
معادل ابجد | 506 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | qut | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اَقوات] | ||
مختصات | (قُ وَّ) [ ع . قوة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | qovvat | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قوت | ||
پخش صوت |
خوردني، روزي، طعام کلمه «قوت» در زبان فارسی به معنای قدرت، نیروی جسمی یا روحی و نیز به عنوان یک اسم استعمال میشود. در اینجا چند نکته در مورد قواعد فارسی و نگارشی مربوط به کلمه «قوت» آورده شده است: معنی و استفاده: جنس و شمار: قواعد نوشتن: استفاده در اصطلاحات: با رعایت این نکات میتوان به درستی و دقت از کلمه «قوت» در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
توانائي، زور، قوي بودن
آذوقه، توشه، جيره، خواربار، خوراك، خوردني، طعام، غذا، مائده
strength, intensity, food, emphasis, bread, nutrition, nourishment, stress, accent, maintenance, pith, punch, vis
قوة، شدة، متانة، مقاومة، قدرة، صلابة، بأس، مقدرة، منة
kuvvet
force
stärke
fortaleza
forza
استحکام، توانایی، نیرو، دوام، زور، شدت، کثرت، سختی، نیرومندی، سیری، غذا، خوراکی، خوراک، طعام، خواربار، تاکید، اهمیت، تکیه، تکیهء صدا، ضربه، نان، تغذیه، تقویت، قوت گیری، پرورش، فشار، تقلا، لهجه، تلفظ، تشدید، مد، نگهداری، تعمیر، نگهداشت، ابقاء، گذران، مغز، مغز میوه، مغز تیره، مغز حرام، مشت، منگنه، مهر، ضربت مشت، استامپ، قدرت، پیچ