کاتب
licenseمعنی کلمه کاتب
معنی واژه کاتب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | ثبات، دبير، صاحب قلم، قلمزن، كاغذنويس، مترسل، محرر، منشي، نامه نويس، نگارنده، نويسنده، وراق | ||
انگلیسی | scriber, booker, bookmaker, scrivener, ascribe, scribe | ||
عربی | مخطاط، خطاط نقشي، كسر | ||
ترکی | yazar | ||
فرانسوی | le scribe | ||
آلمانی | der schreiber | ||
اسپانیایی | el escribano | ||
ایتالیایی | lo scriba | ||
مرتبط | کتاب دار، صحاف، ناشرکتاب، دلال شرط بندی، کتاب نویس، نویسنده، وامده، نسبت دادن، اسناد دادن، دانستن، حمل کردن، رونوشت برداشتن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "کاتب" در زبان فارسی به معنای نویسنده یا شخصی است که مینویسد. از نظر نگارشی و قواعد زبان فارسی، نکاتی در مورد این کلمه و نحوه استفاده از آن وجود دارد:
امیدوارم این نکات برای شما مفید بوده باشد! اگر سوال بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم. | ||
واژه | کاتب | ||
معادل ابجد | 423 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | [kāteb] | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی، جمع: کتبَة و کتّاب و کاتبون] | ||
مختصات | (تِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | kAteb | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی کاتب | ||
پخش صوت |
نويسنده ، منشي نثر، دبير کلمه "کاتب" در زبان فارسی به معنای نویسنده یا شخصی است که مینویسد. از نظر نگارشی و قواعد زبان فارسی، نکاتی در مورد این کلمه و نحوه استفاده از آن وجود دارد: نحوه نگارش: کلمه "کاتب" به صورت صحیح با حروف پیوسته نوشته میشود. تلفظ: این کلمه به صورت "کَاتِب" تلفظ میشود، با تأکید بر "ا". جمع: جمع کلمه "کاتب" به صورت "کتّاب" (با "ت دوّم" مشدد) نوشته میشود. مشتقات: از "کاتب" میتوان کلمات دیگری مانند "کتابت" به معنای نوشتن و "کتاب" استفاده کرد. استفاده در جملات: این کلمه میتواند در جملات مختلف به کار رود: امیدوارم این نکات برای شما مفید بوده باشد! اگر سوال بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
ثبات، دبير، صاحب قلم، قلمزن، كاغذنويس، مترسل، محرر، منشي، نامه نويس، نگارنده، نويسنده، وراق
scriber, booker, bookmaker, scrivener, ascribe, scribe
مخطاط، خطاط نقشي، كسر
yazar
le scribe
der schreiber
el escribano
lo scriba
کتاب دار، صحاف، ناشرکتاب، دلال شرط بندی، کتاب نویس، نویسنده، وامده، نسبت دادن، اسناد دادن، دانستن، حمل کردن، رونوشت برداشتن