کدر
licenseمعنی کلمه کدر
معنی واژه کدر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ، بي جلا، ب يرونق، بي فروغ، بي نور، تار، تيره 2- دل آزرده، رنجيده، مكدر | ||
متضاد | روشن، شفاف | ||
انگلیسی | opaque, turbid, canescent, glum, low-spirited, bat | ||
عربی | غير شفاف، غامض، أكمد، عويص، غير نافذ، غبي، مبهمة | ||
ترکی | bulutlu | ||
فرانسوی | nuageux | ||
آلمانی | wolkig | ||
اسپانیایی | nublado | ||
ایتالیایی | nuvoloso | ||
مرتبط | مات، مبهم، غیر شفاف، گل الود، درهم و برهم، تیره، مه الود، سفید مایل به تار، عبوس، ملول، افسرده، رنجیده، اوقات تلخ، دارای روحیه بد، گرفته، دل مرده، دلتنگ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "کدر" در زبان فارسی به معنای بیرنگ، تیره یا کدر است. در استفاده از این کلمه و نگارش صحیح آن، برخی از نکات و قواعد وجود دارد که به آنها اشاره میکنم:
اگر سوال خاصی در مورد نحوه استفاده از این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | کدر | ||
معادل ابجد | 224 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | [ke(a)der] | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: کَدر] | ||
مختصات | (کَ دِ) [ ع . ] (ص ل .) | ||
آواشناسی | keder | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی کدر | ||
پخش صوت |
تيرگي، تيره گون کلمه "کدر" در زبان فارسی به معنای بیرنگ، تیره یا کدر است. در استفاده از این کلمه و نگارش صحیح آن، برخی از نکات و قواعد وجود دارد که به آنها اشاره میکنم: نحو و ساختمان جمله: کلمه کدر معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و میتواند برای توصیف اسمها (مانند "آب کدر" یا "چشمهای کدر") استفاده شود. نقطهگذاری: در جملاتی که این کلمه به کار میرود، مانند سایر جملات فارسی، باید از نقطهگذاری مناسب استفاده شود. برای مثال: "آب دریا در این فصل کدر شده است." ادغام با واژههای دیگر: میتوان کلمه "کدر" را با دیگر واژهها ترکیب کرد. به عنوان مثال: "کدر کردن" به معنای تیره و کدر کردن چیزی. تلفظ: کلمه کدر به صورت [kædæɾ] تلفظ میشود. توجه به تلفظ صحیح واژهها نیز از نکات مهم است. اگر سوال خاصی در مورد نحوه استفاده از این کلمه دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
1- ، بي جلا، ب يرونق، بي فروغ، بي نور، تار، تيره
2- دل آزرده، رنجيده، مكدر
روشن، شفاف
opaque, turbid, canescent, glum, low-spirited, bat
غير شفاف، غامض، أكمد، عويص، غير نافذ، غبي، مبهمة
bulutlu
nuageux
wolkig
nublado
nuvoloso
مات، مبهم، غیر شفاف، گل الود، درهم و برهم، تیره، مه الود، سفید مایل به تار، عبوس، ملول، افسرده، رنجیده، اوقات تلخ، دارای روحیه بد، گرفته، دل مرده، دلتنگ