کرو
licenseمعنی کلمه کرو
معنی واژه کرو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | غراب، عتلة، صياح الديك، صيحة إبتهاج، صيحة ظافرة، تبجح، صاح، شمت بعدو مهزوم، الغراب | ||
واژه | کرو | ||
معادل ابجد | 226 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | [karv] | ||
ترکیب | (صفت) ‹کروه› [قدیمی] | ||
مختصات | (کَ) (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی کرو | ||
پخش صوت |
سلاک دادن (کرايه دادن)
(اسم) پرده ء سفيدي که عنکبوت سازد و
در آن تخم کند و بچه بر آرد .
(اسم) دنداني که ميان آن تهي و کاواک
باشد دندان کرو (کسائي)
(اسم) فرهنگ نويسان بمعني کشتي و جهاز
کوچک و زورق نوشته اند و اين معني را
جهانگيري از شعر سعدي استنباط کرده :
} جواني پاک بازو پاکرو بود
که با پاکيزه رويي در کرو بود . {
} شنيدستم که در درياي اعظم
بگردابي در افتادند با هم ... . {
رشيدي گويد : او در اين معني متفرد است .
معني مزبور درست نيست . چه از بيت دوم
تلويحا بودن آنان در کشتي استنباط ميشود
و صحيح } در گرو بود { است . يعني عاشق او
بود و مشهور هم همين است . ولي بايد
دانست که اين کلمه بهمين معني در سواحل
خليج فارس مستعمل است .
غراب، عتلة، صياح الديك، صيحة إبتهاج، صيحة ظافرة، تبجح، صاح، شمت بعدو مهزوم، الغراب