جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

[kolāh]
hat  |

کلاه

معنی: ‎ - 1 پوششي که از پوست پارچه
مقوا و غيره دوزند و بر سر گذارند :
(الب ارسلان ... کلاه دراز بر سر
نهادي ...) توضيح : تا زمان ناصر الدين
شاه قاجار طبقات عالي و متوسط کلاهها ي
بسيار بلند از پوستها ي بخار او سمرقند
ببها ي گزاف .
ميخريدند . ناصر الدين شاه دستور داد
همه ء ايرانيان کلاه کوتاه بسر نهند .
عباس فروغي درين باب گفته :
(کلاه سر و قدان بس که سر بلندي کرد
بحکم شاه جهان کرده اند کوتاهش) .
(الماثر و الاثار)
هم در زمان ناصر الدين شاه کلاه ماهوت
مشکي که در کمال ظرافت و لطافت در همه ء
ايران دوخته ميشود و چون کم خرج بالا نشين
است : تمام ملت بقبول تام تلقي کرده اند .
رواج يافت . در زمان رضا شاه پهلوي نخست
کلاه پهلوي و سپس کلاه اروپايي (شاپو)
متداول گرديد . يا ترکيبات اسمي :
کلاه اروپا يي يا کلاه باراني . کلاهي که
در روز باراني بر سر گذارند و سابق بيشتر
آنرا از سقرلات ميساختند :
(همان که ابر عتابش چو فتنه بار شود
جهان ز حفظ تو جويد کلاه باراني) .
(عرفي)
يا کلاه بوقي . کلاهي که بشکل بوق و نوک
تيز است . يا کلاه پوستي . کلاهي که از
پوست بره ساخته باشند . يا کلاه پهلوي .
کلاه لبه دار که در زمان رضا شاه پهلوي
مدتي در ايران معمول بود تا در ‎ 1314 ه ش .
کلاه اروپايي (شاپو) بجاي آن رايج
گرديد . يا کلاه تتاري تتري . کلاهي که
تاتار و مغول بر سر ميگذاشتند :
(حاجت بکلاه بر کي داشتنت نيست
درويش صفت باش و کلاه تتري دار خ)
(گلستان)
يا کلاه تخته . يا کلاه چرخ . آفتاب . يا
کلاه دو شاخ . کلاهي دو شاخه و آن
بمنزله ء اجازه ء مخصوص بوده است که مانند
امتياز بکسي که داراي رتبه ء مهم و اليگري
يا دهقاني يا سپاهيگر ي بوده ميدادند . يا
کلاه زرين . زرين کلاه شعاع آفتاب :
(شب تيره لشکر همي راند شاه
چو خورشيد بفراشت زرين کلاه) .
يا کلاه زمين . ‎ - 1 آفتاب . ‎ - 2 ماه .
‎ - 3 سماروغ يا کلاه زنگله . کلاه چوبين
که زنگله ها بدان بندند و بر سر
گناهکار ان گذارند تا رسوا شوند :
(مباد محتسب طبع بهر رسوايي
کلاه زنگله ء هجو بر نهد بسرت) .
(شرف الدين شفائي)
يا کلاه سليمان . در داستانها آمده کلاه
سليمان را هر کس بر سر ميگذاشت از نظر ها
غايب ميشد (در داستان امير حمزه آمده که
عمر و عيار آنرا بر سر ميگذاشت) :
(از ضعف تن نهان شوم از ديده چون حباب
عريان شدن کلاه سليماني من است) .
(طاهر وحيد)
يا کلاه سليماني :
(مرا کرد پنهان بهر انجمن
کلاه سليماني ضعف من) .
(طاهر وحيد)
يا کلاه سموري . کلاهي که از پوست سمور
سازند : (از جمله شبي در خواب ديد که
شمشيري در ميان و کلاه سموري در سر
دارد) . يا کلاه شب . کلاهي که در شب بر
سر گذارند . يا کلاه شب پوش . کلاهي که در
شب بر سر گذارند :
(سرم زمي چو شود گرم پادشاه خودم
چو شمع افسر من شد کلاه شب پوشم) .
(محمد قلي سليم)
يا کلاه شرعي . حيله اي که ظاهرا مطابق
موازين شرعي باشد . يا کلاه فرنگي . کلاه
اروپايي کلاه تمام لبه شاپو . يا کلاه
گاهگاهي (گهگهي) . نوعي کلاه که فقرا
بر سر دارند :
(ميتواند گاه گاه از لذت دنيا گذشت
هر که همت را کلاه گاهگاهي ميکند) .
(سالک قزويني)
يا کلاه لگني . کلاه فرنگي شاپو . يا
کلاه ملک . پادشاه . يا کلاه نظامي .
کلاهي که نظاميان بر سر گذارند .
يا کلاه نمد :
(بخاک کوي تو اي قبله ء سرافراز ان خ
بسر کلاه نمد ديده ايم افسر را) .
(شوکت بخاري)
يا کلاه نمدي . کلاهي که از نمد ساخته
باشند : (در اين منزل حسين بيک را در
کسوت شبانان نمد پوش و کلاه نمدي بر سر
سواييي که کس مبيناد خ آوردند) . يا
ترکيبات فعلي : بلند کلاه گشتن . سرافراز
شدن مفتخر گشتن :
(بدو داده بد دختري ارجمند
کلاهش بقيدافه گشته بلند) .
يا چيزي را زير کلاه داشتن . آنرا مخفي
کردن :
(دين بزير کلاه داري تو
زان هواي گناه داري تو) .
(حديقه)
يا قاضي بودن کلاه . از روي وجدان و انصاف
قضاوت کردن :
(طلاق دادن دنيا اگر ترا هوس است
کلاه قاضي و دل در برت گواه بس است) .
(طاهر وحيد)
يا رقصيدن کلاه کسي در هوا . بسيار شادي
نمودن کلاه خود را باسمان انداختن :
(خور از شادي که شد فراش راهش
هنوز اندر هوا رقصد کلاهش) .
(زلالي)
يا کج کردن کلاه . يا کج نهادن کلاه .
يا کلاه احمد را بر سر محمود گذاشتن
(نهادن) . از معامله ء اموال ديگران
زندگي گذراندن بجهت فقر :
(دي بفلاکت بدست تو به فتادم
بر سر شنبه کلاه جمعه نهادم) .
(واله هروي)
يا کلاه ار بهر کسي دوختن . بفکر مساعدت
وي بودن خير او را انديشيدن . يا
کلاه اش پشم ندارد . يا کلاه براي کسي
دوختن . يا کلاه از سر کسي بر داشتن .
‎ - 1 چون کسي مژده آرد پيش از آنکه بگوش
مخاطب کشد کلاهش از سر بر دارد و تا
مژدگاني نگيرد خبر خوش را نگويد :
(چنان بفال مبارک شدست ديدن گرگ
که سگ بمژده کلاه از سر شبان بر داشت) .
(آقارهي شاپور)
- 2 تفحص و پرسش احوال کسي کردن :
(نمي بيني ز سوز عشق جز دور پريشاني
برنگ شمع برداري اگر از سر کلاه من) .
(طاهر وحيد)
‎ - 3 چون شخص از ديگري آزرده باشد و دستش
بدو نرسد او را گويند : چه ميگويي کلاهش
را بردار :
(اي مور باين اندام سر خيل سيلماني
ديگر چه ازو خواهي بردار کلاهش را) .
(محمد قلي سليم)
‎ - 4 يا کلاه از سر کسي ربودن .
(ورنه اقليم فلک شکرانه ء اين مژده را
مسرعان عالم علوي بر سم مژده خواه)
(ميگشايند از بر افلاک فيروزي قبا
ميربايند از سر خورشيد ياقوتي کلاه) .
(سلمان ساوجي)
يا کلاه اش پشم ندارد . کاري از دستش
ساخته نيست . يا کلاه بر آسمان افکندن
(انداختن) . بسيار شاد شدن :
(بموي و روي تو کرديم ماه را نسبت
کلاه خويش ز شادي بر آسمان انداخت) .
(سنجر کاشي)
يا کلاه بر زمين زدن . افکندن کلاه بر
زمين :
(هم باد بر آب آستين زد
هم آب کلاه بر زمين زد) .
(ابوالفيض فياضي)
يا کلا بر سر زدن . کلاه بر سر نهادن :
(زده بر سر از جعد پرچم کلاه
چو بر قله ء کوه ابر سياه) .
(نظامي)
يا کلاه بر سر کسي گذاشتن (نهادن) .
‎ - 1 سر وي را بکلاه پوشاندن . ‎ - 2 بزرگ
کردن وي را کاري بدو دادن :
(قطره ء باران ازو بر روي آبي کي چکيد
کو کلاهي بر سرش ننهاد خالي از حباب ک)
(انوري)
‎ - 3 رسوا کردن . ‎ - 4 گول زدن فريفتن
(با ربودن پول و مال وي) .
يا کلاه بر فلک انداختن . يا کلاه بر هوا
افکندن (انداختن) . بسيار شاد شدن :
(بر هوا مي افکند نسرين کلاه از ابتهاج
لب نمي آيد فراهم غنچه را از ابتسام) .
(سلمان ساوجي)
يا کلاه خود را به آسمان انداختن .
‎ - 1 بسيار خوشحال شد . ‎ - 2 افتخار کردن
بکاري . يا کلاه خود (خويش) را قاضي
کردن . از روي وجدان قضاوت کردن :
(در مستقبل تلافي ماضي کن
خود را نه خداي خويش را راضي کن)
(عمامه بسر به است يا تخته کلاه
قاضي خ تو کلاه خويش را قاضي کن) .
(محمد رضا قاضي)
يا کلاه سر کسي گذاشتن . او را گول زدن
فريفتن (با ربودن پول و مال وي) .
يا کلاه شرعي سر چيزي گذاشتن . امري حرام
را با حيله تحت موضوعي در آوردن که شرعا
جايز باشد . يا کلاه کسي پس معرکه بودن .
عقب بودن از ديگران پيشرفت نداشتن . يا
کلاه کسي را بر داشتن . او را فريفتن
پول يا مال کسي را خوردن . يا کلاه کلاه
کردن . کلاه کسي را بر داشتن و بديگري
دادن و از او بديگري از يکي قرض کردن و
بطلب ديگر دادن . يا کلاه مان توي هم
ميرود . ميانه ء ما بهم ميخورد . يا کلاه
يکي را بسر (بر سر) ديگري گذاشتن . حق
او را بحساب خود بديگري دادن . يا کلاه
يله نهادن .
(بر سر يله نهاده کلاه و نشسته تند
اين حوصله کراست کزان سو نگه کند ک)
(خسرواني)
‎ - 2 تاج شاهي :
(سوداي عشق در سر مجنون بي کلاه
با تکمه ء کلاه فريدون برابر است) .
(صائب)
‎ - 3 چيزي بهيات کلاه که بر ميوه ها باشد
بطرفي که بشاخه ء درخت پيوسته است :
(در بزرگي بايد افکندن ز سر تاج غرور
ميوه در باليدن اندازد کلاه خويش را) .
(واعظ قزويني)
چيزي که از پوست و پارچه زربفت و غيره دوزند و بر سر
گذارند،
سربند و هر چيزي که از پارچه و پوست و نمد و غيره سازند
... ادامه
420 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹کله›
مختصات: (کُ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: kolAh
منبع: فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد: 56
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
hat | cap , headpiece , capa , chapeau
ترکی
şapka
فرانسوی
chapeau
آلمانی
hut
اسپانیایی
sombrero
ایتالیایی
cappello
عربی
قبعة | قلنسوة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «کلاه» در زبان فارسی به معنای پوششی برای سر استفاده می‌شود و دارای قواعد نگارشی خاصی است که در زیر به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم:

  1. نوشتار صحیح: کلمه «کلاه» باید با حرف «خ» (کلاه) و در انتها با «ه» (ۀ) نوشته شود. شکل اشتباه آن «کلاه» است که نادرست می‌باشد.

  2. جمع کلمه: برای جمع بستن کلمه «کلاه»، می‌توان از واژه «کلاه‌ها» استفاده کرد. به همین صورت، در متن نگارشی، می‌توان از کلمه «کلاه‌ها» به صورت صحیح بهره برد.

  3. نقطه‌گذاری: اگر کلمه «کلاه» در انتهای جمله بیفتد، باید فصاحت جملات را رعایت کرد و در صورت نیاز از علامت‌های نگارشی مثل نقطه، ویرگول یا علامت سوال در انتهای جمله استفاده کرد.

  4. قید و صفت: می‌توان از این کلمه به عنوان قید یا صفت در جملات استفاده کرد. به عنوان مثال: «او کلاه زیبایی بر سر داشت.»

  5. استفاده مجازی: «کلاه» در برخی عبارات به صورت مجازی نیز استفاده می‌شود، مانند «کلاه خودش را گذاشت» که به معنای خود را در خطر انداختن یا تن به ریسک دادن است.

توجه به این قواعد کمک می‌کند تا از نادرستی‌های نگارشی پرهیز شود و جملات به‌درستی و روانی نوشته شوند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. من همیشه در روزهای آفتابی کلاه می‌زنم تا از آفتاب جلوگیری کنم.
  2. کلاه جدیدی که خریداری کرده‌ام بسیار زیبا و راحت است.
  3. بچه‌ها در پارک با کلاه‌های رنگارنگشان بازی می‌کنند و خوشحال به نظر می‌رسند.

واژگان مرتبط: کلاه کاردینالی، کلاهک، سر پوش، راس، سربطری یا قوطی، سرصفحه، سرلوحه، هوش، سر، ادراک، شاپو

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری