کوبیدن
licenseمعنی کلمه کوبیدن
معنی واژه کوبیدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | knock, beat, pummel, flail, drive, bruise, hammer, pound, thresh, grind, thrash, berry, forge, frap, fustigate, mallet, nail, pash, ram, smite, stave, stub, whang, bump | ||
عربی | طرق، ضربة عنيفة، تربيت، لكم، قرع بدق، محنة قاسية، نقد لاذع، خبط، دق، قرع، طرق الباب، ربت، إصطدم بشئ | ||
مرتبط | بد گویی کردن از، زدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن، کتک زدن، تپیدن، چوب زدن، شلاق زدن، له کردن، راندن، بردن، اتومبیل راندن، تحریک کردن، عقب نشاندن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن، چکش زدن، سخت کوشیدن، ضربت زدن، پتک زدن، ساییدن، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن، از پوست دراوردن، خرمن کوبی کردن، سخت کار کردن، خرد کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن، ساختن، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن، جلو رفتن، سفت بستن، سفت کشیدن، محکم بستن، انتقاد کردن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بازور پرتاب کردن، رگبار تند باریدن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، سنبه زدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن، شکست دادن، شکستن، کشتن، ذلیل کردن، ایجاد سوراخ کردن، با چماق زدن، ریزش کردن، روی خط حامل نوشتن، از بیخ کندن، تحلیل بردن، با صدای بلند زدن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) در زبان فارسی، کلمه "کوبیدن" به عنوان یک فعل است و قواعد خاصی دربارهی شکل و کاربرد آن وجود دارد. در زیر به چند نکته مهم در مورد این کلمه و نحوهی استفاده از آن اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید بهتر از کلمه "کوبیدن" در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | کوبیدن | ||
معادل ابجد | 92 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | [kubidan] | ||
نوع | مصدر | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) | ||
مختصات | (دَ) (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی کوبیدن | ||
پخش صوت |
(کوبيد کوبد در زبان فارسی، کلمه "کوبیدن" به عنوان یک فعل است و قواعد خاصی دربارهی شکل و کاربرد آن وجود دارد. در زیر به چند نکته مهم در مورد این کلمه و نحوهی استفاده از آن اشاره میکنم: معنی: "کوبیدن" به معنای ضربه زدن یا به شدت بر روی چیزی ضربه وارد کردن است. این کلمه میتواند به معنای فیزیکی (مثل کوبیدن چکش به میخ) یا به معنای استعاری (مثل کوبیدن بر سر مشکلات) استفاده شود. صرف: "کوبیدن" در زمانهای مختلف صرف میشود. به عنوان مثال: کاربرد در جملات: با رعایت این نکات، میتوانید بهتر از کلمه "کوبیدن" در نوشتههای خود استفاده کنید.
خواهد کوبيد بکوب کوبنده کوبان
کوبيده کوبش) - 1 کوفتن قرع :
خود را مرنجان اي پدر سر را بکوب اندر
حجر ... (ديوان کبير) - 2 زدن ضرب .
knock, beat, pummel, flail, drive, bruise, hammer, pound, thresh, grind, thrash, berry, forge, frap, fustigate, mallet, nail, pash, ram, smite, stave, stub, whang, bump
طرق، ضربة عنيفة، تربيت، لكم، قرع بدق، محنة قاسية، نقد لاذع، خبط، دق، قرع، طرق الباب، ربت، إصطدم بشئ
بد گویی کردن از، زدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن، کتک زدن، تپیدن، چوب زدن، شلاق زدن، له کردن، راندن، بردن، اتومبیل راندن، تحریک کردن، عقب نشاندن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن، چکش زدن، سخت کوشیدن، ضربت زدن، پتک زدن، ساییدن، ارد کردن، بصورت گرد در اوردن، با مشت زدن، از پوست دراوردن، خرمن کوبی کردن، سخت کار کردن، خرد کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن، ساختن، جعل کردن، اسناد ساختگی ساختن، اهنگری کردن، جلو رفتن، سفت بستن، سفت کشیدن، محکم بستن، انتقاد کردن، میخ سرپهن زدن، میخ زدن، با میخ کوبیدن، با میخ الصاق کردن، بازور پرتاب کردن، رگبار تند باریدن، فرو بردن، بنقطه مقصود رسانیدن، سنبه زدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن، شکست دادن، شکستن، کشتن، ذلیل کردن، ایجاد سوراخ کردن، با چماق زدن، ریزش کردن، روی خط حامل نوشتن، از بیخ کندن، تحلیل بردن، با صدای بلند زدن