گرده
licenseمعنی کلمه گرده
معنی واژه گرده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- قرص، گرد، مدور 2- قرص نان | ||
انگلیسی | pollen, disk, kidney, loin, haunch, disc, feuilleton, hunkers, granule | ||
عربی | طبقة غبارية على جسم حشرة، لقاح | ||
ترکی | polen | ||
فرانسوی | pollen | ||
آلمانی | pollen | ||
اسپانیایی | polen | ||
ایتالیایی | polline | ||
مرتبط | دانه گرده، گرده افشانی کردن، دیسک، صفحه، دایره، کلیه، قلوه، مزاج، خلق، نوع، کمر، صلب، گوشت گرده، گوشت ران و گرده، کفل، پولک، پاورقی، لنبر، دانه، دانه ریز، جودانه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گرده" در زبان فارسی به معنی "ساختار گردی و مسطح" است و همچنین به معنای "زائدهای در گیاهان، که معمولا حاوی گردهافشانی میباشد" نیز به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
اگر سوال خاص دیگری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری است، خوشحال میشوم کمک کنم! | ||
واژه | گرده | ||
معادل ابجد | 229 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | gorde | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: gurtak] (زیستشناسی) [قدیمی] | ||
مختصات | (گَ دِ) (اِمر.) | ||
آواشناسی | garde | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گرده | ||
پخش صوت |
کليه کلمه "گرده" در زبان فارسی به معنی "ساختار گردی و مسطح" است و همچنین به معنای "زائدهای در گیاهان، که معمولا حاوی گردهافشانی میباشد" نیز به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نوشتن صحیح: کلمه "گرده" باید به صورت صحیح و بدون اشتباهات نگارشی نوشته شود. کاربرد در جملات: برای استفاده صحیح از کلمه "گرده"، باید به مفهوم آن توجه کرد و در جملات به درستی کاربرد شود. به عنوان مثال: تلفظ صحیح: کلمه "گرده" به صورت /ɡærdɛ/ تلفظ میشود. استفاده در ترکیبات: میتوان از "گرده" در ترکیبات مختلف نیز استفاده کرد، مثل گردهافشانی، گردهزایی و غیره. توجه به متون علمی: در متون علمی و تخصصی که به گیاهشناسی و علوم زیستی مرتبط هستند، "گرده" معمولاً به دقت و با تعاریف مشخص استفاده میشود. اگر سوال خاص دیگری دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری است، خوشحال میشوم کمک کنم!
مدور و گرد، قرض نان
1- قرص، گرد، مدور
2- قرص نان
pollen, disk, kidney, loin, haunch, disc, feuilleton, hunkers, granule
طبقة غبارية على جسم حشرة، لقاح
polen
pollen
pollen
polen
polline
دانه گرده، گرده افشانی کردن، دیسک، صفحه، دایره، کلیه، قلوه، مزاج، خلق، نوع، کمر، صلب، گوشت گرده، گوشت ران و گرده، کفل، پولک، پاورقی، لنبر، دانه، دانه ریز، جودانه