گره
licenseمعنی کلمه گره
معنی واژه گره
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ، بند، عقد، عقده 2- جعد، چين، شكن، شكنج، 3- قيد 4- لكنت 5- ، دشپيل، 6- مفصل 7- قفل 8- پيوندگاه 9- اشكال، مشكل | ||
انگلیسی | node, knot, tie, snag, loop, ganglion, knob, clue, parcel, burr, clew, knurl, lump, nodus, snarl, tanglement | ||
عربی | العقدة، نقطة اللقاء، ورم، نورة، تقاطع مدارين، عجرة | ||
ترکی | düğüm | ||
فرانسوی | noeud | ||
آلمانی | knoten | ||
اسپانیایی | nudo | ||
ایتالیایی | nodo | ||
مرتبط | غده، اشکال، دشواری، ورم، بر امدگی، مشکل، منگوله، کراوات، رابطه، ربط، الزام، گیر، مانع، حلقه، پیچ، حلقه زنی، حلقه طناب، طناب، غده عصبی، غده لنفاوی، دستگیره، دکمه، دسته، قبه، برجستگی، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، بسته، بخش، قسمت، جزئي از یك کل، تیغ، پوست زبرو خاردارمیوه، کنگره، تپه، دانه، الت کنگره سازی، توده، کلوخه، تکه، درشت، گرفتاری، شوریدگی، تله، کمند، گوریدگی، اشفتگی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گره" در زبان فارسی چند کاربرد و قاعده نگارشی دارد که به شرح زیر است:
با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "گره" در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | گره | ||
معادل ابجد | 225 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | goroh | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (گِ رَ یا رِ) [ په . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | gere | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گره | ||
پخش صوت |
پيچيدگي و بهم بستگي در نخ و ريسمان را گويند، پيوند کلمه "گره" در زبان فارسی چند کاربرد و قاعده نگارشی دارد که به شرح زیر است: معنی و کاربرد: نقش کلمه: قواعد نگارشی: با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "گره" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
1- ، بند، عقد، عقده
2- جعد، چين، شكن، شكنج،
3- قيد
4- لكنت
5- ، دشپيل،
6- مفصل
7- قفل
8- پيوندگاه
9- اشكال، مشكل
node, knot, tie, snag, loop, ganglion, knob, clue, parcel, burr, clew, knurl, lump, nodus, snarl, tanglement
العقدة، نقطة اللقاء، ورم، نورة، تقاطع مدارين، عجرة
düğüm
noeud
knoten
nudo
nodo
غده، اشکال، دشواری، ورم، بر امدگی، مشکل، منگوله، کراوات، رابطه، ربط، الزام، گیر، مانع، حلقه، پیچ، حلقه زنی، حلقه طناب، طناب، غده عصبی، غده لنفاوی، دستگیره، دکمه، دسته، قبه، برجستگی، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، بسته، بخش، قسمت، جزئي از یك کل، تیغ، پوست زبرو خاردارمیوه، کنگره، تپه، دانه، الت کنگره سازی، توده، کلوخه، تکه، درشت، گرفتاری، شوریدگی، تله، کمند، گوریدگی، اشفتگی