گلو
licenseمعنی کلمه گلو
معنی واژه گلو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | حلقوم، حلق، حنجره، خرخره، خشكناي، گل، ناي | ||
انگلیسی | throat, pharynx, throttle, gullet, fauces, gorge, lane | ||
عربی | حنجرة، حلق، حلقوم، مجاز ضيق، غمغم، حُلقُوم | ||
ترکی | boğaz | ||
فرانسوی | gorge | ||
آلمانی | kehle | ||
اسپانیایی | garganta | ||
ایتالیایی | gola | ||
مرتبط | دهانه، دهان، نای، صدا، گلوگاه، دریچه کنترل بخار یا بنزین، مری، مجرا، کانال، اب گذر، پر خوری، دره تنگ، گدار، کوچه، راه باریک، خط سیر هوایی، راه دریایی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گلو" در زبان فارسی به معنای بخشی از بدن است که هوا را به ریهها و غذا را به معده منتقل میکند. در زیر چند نکته درباره قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه آورده شده است:
بهطور کلی، رعایت این نکات میتواند به شما کمک کند تا کلمه "گلو" را بهدرستی و با دقت در متنهای مختلف بهکار ببرید. | ||
واژه | گلو | ||
معادل ابجد | 56 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | ga(e)lu | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: garūk] (زیستشناسی) | ||
مختصات | (فنی ) | ||
آواشناسی | galu | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گلو | ||
پخش صوت |
مجراي غذا و دم در درون گردن را گويند کلمه "گلو" در زبان فارسی به معنای بخشی از بدن است که هوا را به ریهها و غذا را به معده منتقل میکند. در زیر چند نکته درباره قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه آورده شده است: نوشتن و تلفظ: کلمه "گلو" بهصورت "گُلُو" تلفظ میشود و با "گ" و "ل" و "و" نوشته میشود. جمع بستن: جمع این کلمه بهصورت "گلوها" یا "گلوهای" (با حرف "ی" برای ندا) است. بهطور مثال: "گلوهای انسان" یا "گلوها". استفاده در جملات: قواعد نگارشی: بهطور کلی، رعایت این نکات میتواند به شما کمک کند تا کلمه "گلو" را بهدرستی و با دقت در متنهای مختلف بهکار ببرید.
حلقوم، حلق، حنجره، خرخره، خشكناي، گل، ناي
throat, pharynx, throttle, gullet, fauces, gorge, lane
حنجرة، حلق، حلقوم، مجاز ضيق، غمغم، حُلقُوم
boğaz
gorge
kehle
garganta
gola
دهانه، دهان، نای، صدا، گلوگاه، دریچه کنترل بخار یا بنزین، مری، مجرا، کانال، اب گذر، پر خوری، دره تنگ، گدار، کوچه، راه باریک، خط سیر هوایی، راه دریایی