گله
licenseمعنی کلمه گله
معنی واژه گله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | احشام، رمه، غنم، فسيله | ||
انگلیسی | flock, herd, grumble, gripe, discontent, drove, groan, covey, quarrel | ||
عربی | قطيع، سرب، مجموعة كبيرة، نفاية صوف، كتلة صوف، إندفع أفواجا، احتشد، تجمع، حشا بنفاية | ||
ترکی | sürü | ||
فرانسوی | troupeau | ||
آلمانی | herde | ||
اسپانیایی | rebaño | ||
ایتالیایی | gregge | ||
مرتبط | جمعیت، دسته پرندگان، گروه، لندلند، ناله، شکایت، گیر، چنگ، تسلط، درد سخت، نارضایتی، ناخشنودی، محل عبور احشام، ازدحام، دسته، یک دسته کبک، نزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گله" در زبان فارسی میتواند به دو صورت استفاده شود:
قواعد نگارشی برای "گله":
در استفاده از کلمه "گله" باید دقت کنید که مفهوم دقیق آن را بر اساس بافت جمله درک کنید. | ||
واژه | گله | ||
معادل ابجد | 55 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | gal[l]e | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) | ||
مختصات | ( ~ .) (اِ.) | ||
آواشناسی | galle | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گله | ||
پخش صوت |
شکايت کردن، عارض شدن رنجش از کسي کلمه "گله" در زبان فارسی میتواند به دو صورت استفاده شود: نقطهگذاری: در جملاتی که "گله" به کار میرود، مانند هر کلمه دیگری باید به قواعد نقطهگذاری توجه شود. برای مثال: «من از این رفتار شما گله دارم.» جمعبندی: اگر به معنای گروه حیات وحش به کار رود، در صورت لزوم میتوان آن را جمع بست: "گلهها". موقعیت در جمله: این کلمه میتواند بهعنوان اسم، مفعول یا فاعل در جمله مورد استفاده قرار گیرد. بهعنوان مثال: حرف تعریف: در مواقعی که نیاز به خاص کردن کلمه دارید، میتوانید از حرف تعریف "ال" استفاده کنید: «گلهی من». در استفاده از کلمه "گله" باید دقت کنید که مفهوم دقیق آن را بر اساس بافت جمله درک کنید.
گله و رمه گوسفند و شتر و خر و گاو و آهو و امثال آن باشد،
دسته حيوانات و ساير چهارپايان
احشام، رمه، غنم، فسيله
flock, herd, grumble, gripe, discontent, drove, groan, covey, quarrel
قطيع، سرب، مجموعة كبيرة، نفاية صوف، كتلة صوف، إندفع أفواجا، احتشد، تجمع، حشا بنفاية
sürü
troupeau
herde
rebaño
gregge
جمعیت، دسته پرندگان، گروه، لندلند، ناله، شکایت، گیر، چنگ، تسلط، درد سخت، نارضایتی، ناخشنودی، محل عبور احشام، ازدحام، دسته، یک دسته کبک، نزاع، دعوا، اختلاف، ستیزه، مجادله
قواعد نگارشی برای "گله":