لاغر
licenseمعنی کلمه لاغر
معنی واژه لاغر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | باريك، ضعيف، غث، كم جثه، منهوك، نازك، نحيف، نزار | ||
متضاد | چاق، سمين، فربه | ||
انگلیسی | lean, skinny, thin, slim, emaciated, gaunt, meager, slight, weak, angular, atrophic, delicate, exiguous, gracile, harsh, lenten, scraggy, scrannel, slimpsy, slimsy, slink, spare, twiggy, unmelodious, wizen, meagre, slab-sided | ||
عربی | ميل، اتكأ، تحدر، لحم هبر، نحيل، ضعيف، هزيل، ضامر، أعجف، صعب، غث، استند، اعتمد، حنى، مال، ضغط، نحيف | ||
ترکی | ince | ||
فرانسوی | mince | ||
آلمانی | dünn | ||
اسپانیایی | delgado | ||
ایتالیایی | magro | ||
مرتبط | ضعیف، اندک، کم سود، نحیف، بی حاصل، پوست واستخوان، پوستی، نازک، باریک، رقیق، سبک، تنک، باریک اندام، خوش اندام، بد قیافه، بی ثمر، زننده، ناچیز، لات، بی برکت، جزئی، خفیف، کم، ناتوان، سست، کم دوام، کم زور، زاویهای، گوشه دار، گوشهای، مربوط به کم شدن قوهء نامیه، ظریف، حساس، لطیف، نازک بین، خرد، کوچک، خشن، تند، ناگوار، ناملایم، وابسته به چله، بی گوشت، حزن اور، دارای دندانههای غیر منظم، خشن وضعیف، زود شکن و بدساخت، سقط شده، یدکی، عوضی، کم حرف، شاخه دار، ترکه مانند، خشکیده، چروک، پژمردهیا پلاسیده، پهن پهلو، بلند و لاغر، دارای دندههای باریک و نمایان | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "لاغر" در زبان فارسی به معنای کموزن و ظریف است و به صورت صفت به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نحوهی استفاده از این کلمه اشاره میکنیم:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی و به شکل مؤثری از کلمه "لاغر" در جملات خود استفاده کنید. | ||
واژه | لاغر | ||
معادل ابجد | 1231 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | lāqar | ||
نوع | صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [مقابلِ فربه] | ||
مختصات | (غَ) (ص .) | ||
آواشناسی | lAqar | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی لاغر | ||
پخش صوت |
باريک اندام مقابل فربه کلمه "لاغر" در زبان فارسی به معنای کموزن و ظریف است و به صورت صفت به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و نحوهی استفاده از این کلمه اشاره میکنیم: جنس و عدد: ترکیبها: مفاهیم توصیفی: قید: ضد و نقیض: با رعایت این نکات، میتوانید به درستی و به شکل مؤثری از کلمه "لاغر" در جملات خود استفاده کنید.
چاق : بود کوبجاه از تو کمتر شود
هم از رشک مهر تو لاغر شود .
(شا. لغ.)
نزار، باريک اندام
باريك، ضعيف، غث، كم جثه، منهوك، نازك، نحيف، نزار
چاق، سمين، فربه
lean, skinny, thin, slim, emaciated, gaunt, meager, slight, weak, angular, atrophic, delicate, exiguous, gracile, harsh, lenten, scraggy, scrannel, slimpsy, slimsy, slink, spare, twiggy, unmelodious, wizen, meagre, slab-sided
ميل، اتكأ، تحدر، لحم هبر، نحيل، ضعيف، هزيل، ضامر، أعجف، صعب، غث، استند، اعتمد، حنى، مال، ضغط، نحيف
ince
mince
dünn
delgado
magro
ضعیف، اندک، کم سود، نحیف، بی حاصل، پوست واستخوان، پوستی، نازک، باریک، رقیق، سبک، تنک، باریک اندام، خوش اندام، بد قیافه، بی ثمر، زننده، ناچیز، لات، بی برکت، جزئی، خفیف، کم، ناتوان، سست، کم دوام، کم زور، زاویهای، گوشه دار، گوشهای، مربوط به کم شدن قوهء نامیه، ظریف، حساس، لطیف، نازک بین، خرد، کوچک، خشن، تند، ناگوار، ناملایم، وابسته به چله، بی گوشت، حزن اور، دارای دندانههای غیر منظم، خشن وضعیف، زود شکن و بدساخت، سقط شده، یدکی، عوضی، کم حرف، شاخه دار، ترکه مانند، خشکیده، چروک، پژمردهیا پلاسیده، پهن پهلو، بلند و لاغر، دارای دندههای باریک و نمایان