آراستن
licenseمعنی کلمه آراستن
معنی واژه آراستن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آرايشكردن، بزككردن 2- آذينبستن، تزيينكردن 3- برپاكردن، منعقدكردن 4- آمادهكردن، حاضركردن، مهياكردن 5- سامانبخشيدن، ساماندادن، مرتبكردن، منظمكردن | ||
متضاد | پيراستن | ||
انگلیسی | decorate, adorn, primp, blazon, apparel, arrange, array, attire, bedeck, bedight, brave, clothe, deck, embroider, endue, equip, fettle, grace, groom, habit, illustrate, indue, line, ornament, perk, prettify, prim, prune, range, rank, smarten, stud, tidy, titivate, trim, inlay, adhesion | ||
عربی | زخرف، قلد وساما، تزيين | ||
ترکی | dekore etmek | ||
فرانسوی | décorer | ||
آلمانی | dekorieren | ||
اسپانیایی | para decorar | ||
ایتالیایی | decorare | ||
مرتبط | تزئین کردن، پیراستن، اذین کردن، ارایش دادن، زینت کردن، اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، زینت دادن، مزین ساختن، مرتب ومنظم ساختن، جلوه دادن، اعلام کردن، منتشر کردن، پوشاندن، مرتب کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، در صف اوردن، لباس پوشاندن، لاف زدن، بالیدن، ملبوس پوشاندن، عرشهدار کردن، قلاب دوزی کردن، گلدوزی کردن، بخشیدن، بخشیدن به، پوشیدن، وادار کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، مسلح کردن، سازوبرگ دادن، درست کردن، رفو کردن، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، تشویق کردن، لذت بخشیدن، تیمار کردن، داماد شدن، جامه پوشیدن، زندگی کردن، ساکن شدن، نشان دادن، توضیح دادن، شرح دادن، با مثال روشن ساختن، مصور کردن، دادن، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن، تزئين کردن، باد کردن، جوشیدن، سینه جلو دادن، صاف کردن، خود را گرفتن، رسمی و خشک بودن، هرس کردن، سرشاخه زدن، ساده کردن، میزان کردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن، رتبه بندی کردن، درجه دادن، دسته بندی کردن، میخ زدن، نشاندن، مرصع کردن، پر کردن، زیبا شدن، تراشیدن، در چیزی کار گذاشتن، خاتم کاری کردن، گوهر نشان کردن، منبت کاری کردن | ||
واژه | آراستن | ||
معادل ابجد | 712 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | 'ārāstan | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) [پهلوی: ārāstan] ‹آراییدن، آرستن› | ||
مختصات | (سپاه ) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آراستن | ||
پخش صوت |
زيور کردن
1- آرايشكردن، بزككردن
2- آذينبستن، تزيينكردن
3- برپاكردن، منعقدكردن
4- آمادهكردن، حاضركردن، مهياكردن
5- سامانبخشيدن، ساماندادن، مرتبكردن، منظمكردن
پيراستن
decorate, adorn, primp, blazon, apparel, arrange, array, attire, bedeck, bedight, brave, clothe, deck, embroider, endue, equip, fettle, grace, groom, habit, illustrate, indue, line, ornament, perk, prettify, prim, prune, range, rank, smarten, stud, tidy, titivate, trim, inlay, adhesion
زخرف، قلد وساما، تزيين
dekore etmek
décorer
dekorieren
para decorar
decorare
تزئین کردن، پیراستن، اذین کردن، ارایش دادن، زینت کردن، اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، زینت دادن، مزین ساختن، مرتب ومنظم ساختن، جلوه دادن، اعلام کردن، منتشر کردن، پوشاندن، مرتب کردن، ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، در صف اوردن، لباس پوشاندن، لاف زدن، بالیدن، ملبوس پوشاندن، عرشهدار کردن، قلاب دوزی کردن، گلدوزی کردن، بخشیدن، بخشیدن به، پوشیدن، وادار کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، مسلح کردن، سازوبرگ دادن، درست کردن، رفو کردن، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، تشویق کردن، لذت بخشیدن، تیمار کردن، داماد شدن، جامه پوشیدن، زندگی کردن، ساکن شدن، نشان دادن، توضیح دادن، شرح دادن، با مثال روشن ساختن، مصور کردن، دادن، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، تراز کردن، استر کردن، تزئين کردن، باد کردن، جوشیدن، سینه جلو دادن، صاف کردن، خود را گرفتن، رسمی و خشک بودن، هرس کردن، سرشاخه زدن، ساده کردن، میزان کردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن، رتبه بندی کردن، درجه دادن، دسته بندی کردن، میخ زدن، نشاندن، مرصع کردن، پر کردن، زیبا شدن، تراشیدن، در چیزی کار گذاشتن، خاتم کاری کردن، گوهر نشان کردن، منبت کاری کردن