متصدی
licenseمعنی کلمه متصدی
معنی واژه متصدی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | سرپرست، مامور، مسئول، گماشته، عهد هدار | ||
انگلیسی | operator,manager,director,foreman,chief,head,overseer,superior,warden,boss,superintendent | ||
عربی | عامل، عامل الهاتف، سائق، الجراح، عامل التلفون، عامل كبانية الهاتف، البارع، عامل رياضيات، الدجال، مشعوذ، المشغل أو العامل | ||
ترکی | küratör | ||
فرانسوی | conservateur | ||
آلمانی | kurator | ||
اسپانیایی | curador | ||
ایتالیایی | curatore | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "متصدی" از نظر قواعد فارسی و نگارشی به موارد زیر قابل توجه است:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "متصدی" به درستی در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | متصدی | ||
معادل ابجد | 544 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mote(a)saddi | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: متَصدّی] | ||
مختصات | (مُ تَ صَ دّ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | motesaddi | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی متصدی | ||
پخش صوت |
کسي که مباشر کار و شغلي است کلمه "متصدی" از نظر قواعد فارسی و نگارشی به موارد زیر قابل توجه است: تعریف: متصدی به معنای عهدهدار، مسئول و یا کسی است که امری را به عهده دارد و مدیریت یا ناظر بر یک کار است. نوشتار: این کلمه به صورت "متصدی" نوشته میشود و به هیچ عنوان نباید به صورتهای نادرست مانند "متصدي" نوشته شود. نقطهگذاری: هنگام استفاده از این کلمه در جمله، مانند سایر کلمات، باید از نقطهگذاری مناسب استفاده کرد. به عنوان مثال: "متصدی برگزاری کنفرانس، مسئول تنظیم جلسه بود." جمع: جمع آن به صورت "متصدیان" است. استفاده درست: برای استفاده صحیح از این کلمه در جملات، بهتر است به نوع فعالیت یا مسئولیتی که فرد به عهده دارد، توجه کنید. مثلاً: "متصدی خدمات مشتریان باید به سوالات کاربران پاسخ دهد." رسم الخط: این کلمه به صورت معروف و پذیرفته شده در نوشتار فارسی استفاده میشود و نیاز به تغییر نیست. با رعایت این نکات میتوان از کلمه "متصدی" به درستی در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
سرپرست، مامور، مسئول، گماشته، عهد هدار
operator,manager,director,foreman,chief,head,overseer,superior,warden,boss,superintendent
عامل، عامل الهاتف، سائق، الجراح، عامل التلفون، عامل كبانية الهاتف، البارع، عامل رياضيات، الدجال، مشعوذ، المشغل أو العامل
küratör
conservateur
kurator
curador
curatore