متوالی
license
98
1667
100
معنی کلمه متوالی
معنی واژه متوالی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پياپي، پي درپي، پيوسته 2- سري | ||
انگلیسی | consecutive, successive, continuous, sequential, following, uninterrupted, adjacent, long, succedent, successively | ||
عربی | متتابع، متعاقب، مترابط منطقيا، متوال | ||
ترکی | ardışık | ||
فرانسوی | consécutif | ||
آلمانی | aufeinanderfolgenden | ||
اسپانیایی | consecutivo | ||
ایتالیایی | consecutivo | ||
مرتبط | پی در پی، پیاپی، پشت سرهم، مسلسل، نتیجهای، متواتر، توارثی، مداوم، پیوسته، ماندگار، ترتیبی، دائمي، پی رفتی، متعاقب، پیرو، شرح ذیل، زیرین، بی وقفه، مستمر، مجاور، همجوار، نزدیک، همسایه، طولانی، بلند، دراز، طویل، دیر، متاخر | ||
واژه | متوالی | ||
معادل ابجد | 487 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | mote(a)vāli | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: متَوالی] | ||
مختصات | (مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | motevAli | ||
الگوی تکیه | WWWS | ||
شمارگان هجا | 4 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی متوالی | ||
پخش صوت |
پياپي شونده ، متصل، مسلسل
1- پياپي، پي درپي، پيوسته
2- سري
consecutive, successive, continuous, sequential, following, uninterrupted, adjacent, long, succedent, successively
متتابع، متعاقب، مترابط منطقيا، متوال
ardışık
consécutif
aufeinanderfolgenden
consecutivo
consecutivo
پی در پی، پیاپی، پشت سرهم، مسلسل، نتیجهای، متواتر، توارثی، مداوم، پیوسته، ماندگار، ترتیبی، دائمي، پی رفتی، متعاقب، پیرو، شرح ذیل، زیرین، بی وقفه، مستمر، مجاور، همجوار، نزدیک، همسایه، طولانی، بلند، دراز، طویل، دیر، متاخر