محدب
license
98
1667
100
معنی کلمه محدب
معنی واژه محدب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | برآمده، برجسته، گوژ | ||
متضاد | مقعر | ||
انگلیسی | convex, bulging, gibbous, bulgy, protuberant, pulvinate | ||
عربی | محدب، عدسة محدبة | ||
مرتبط | کوژ، گردهماهی، بر امده، گوژپشت، شکم دار، باد کرده، گوژدار، بالشتکی | ||
واژه | محدب | ||
معادل ابجد | 54 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mohaddab | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: محدّب، مقابلِ مقعَّر] | ||
مختصات | (مُ حَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی محدب | ||
پخش صوت |
گوژپشت گرداننده
برآمده، برجسته، گوژ
مقعر
convex, bulging, gibbous, bulgy, protuberant, pulvinate
محدب، عدسة محدبة
کوژ، گردهماهی، بر امده، گوژپشت، شکم دار، باد کرده، گوژدار، بالشتکی