محرک
licenseمعنی کلمه محرک
معنی واژه محرک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- انگيزه، باعث 3- جنباننده 4- تحريك كننده، محرض، برانگيزاننده، مشوق 5- مسبب، واسطه، وسيله 6- مبهي 7- اغواگر، وسوسه گر | ||
عربی | دافع، حافز، سبب، باعث، محرك، قصد، تقوية، حث، حرض، الدافع | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «محرک» در زبان فارسی به معنای عاملی است که موجب ایجاد تغییر یا فعالیتی میشود. برای استفاده صحیح و نگارشی از این کلمه، میتوان به چند نکته توجه کرد:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه «محرک» بهصورت صحیح و مؤثر در متون فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | محرک | ||
معادل ابجد | 268 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | moharrek | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی] | ||
مختصات | (مُ حَ رَّ) [ ع . ] (اِ مف .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی محرک | ||
پخش صوت |
تحريک شده ، برانگيخته شده کلمه «محرک» در زبان فارسی به معنای عاملی است که موجب ایجاد تغییر یا فعالیتی میشود. برای استفاده صحیح و نگارشی از این کلمه، میتوان به چند نکته توجه کرد: استفاده در جملات: «محرک» میتواند به عنوان اسم در جملات استفاده شود. مثلاً: «نور خورشید، محرکی برای رشد گیاهان است.» جایگاه در جمله: این کلمه میتواند در جایگاههای مختلفی در جمله قرار بگیرد، بهطوری که بسته به ساختار جمله میتوان آن را در ابتدای جمله، نیمهجمله یا انتهای جمله قرار داد. استفاده از واژههای مرتبط: در متون علمی یا تخصصی، ممکن است نیاز به توضیح بیشتر درباره نوع محرک باشد. مثلاً میتوان از عبارات «محرک شیمیایی»، «محرک فیزیکی» و غیره استفاده کرد. نکات نگارشی: در نوشتار رسمی یا علمی، دقت به درستنویسی و رعایت قواعد نگارشی مانند استفاده از ویرگول و نقطهگذاری مناسب ضروری است. مثلاً: «محرکها میتوانند تأثیرات مثبت یا منفی به همراه داشته باشند.» با رعایت این نکات، میتوان از کلمه «محرک» بهصورت صحیح و مؤثر در متون فارسی استفاده کرد.
بن گردن
بر انگيخته
جنباک راننيتار هنگختار
مو (اوستايي بهروز)
مو تار انگيختار جنباننده
پس يقين در عقل هر داننده هست -
اين که با جنبنده جنباننده هست
(مولانا) سر کلاوه (گويش افغاني)
(اسم) بن گردن .
(اسم) تحريک شده برانگيخته
جمع : محرکين .
(اسم) تحريک کننده برانگيزاننده
ورغلاننده جمع : محرکين . يا محرک اول .
ذات حق تعالي . يا محرک سرمدي .
ذات حق تعالي .
1-اسم
2- انگيزه، باعث
3- جنباننده
4- تحريك كننده، محرض، برانگيزاننده، مشوق
5- مسبب، واسطه، وسيله
6- مبهي
7- اغواگر، وسوسه گر
دافع، حافز، سبب، باعث، محرك، قصد، تقوية، حث، حرض، الدافع