محوطه
license
98
1667
100
معنی کلمه محوطه
معنی واژه محوطه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- حيطه، فضا، ميدان، ساحت 2- حياط، صحن 3- زمين نامحصور | ||
انگلیسی | enclosure, compound, lot, precinct, square, ambit, close, garth, haw, run, the area | ||
عربی | سياج، تطويق، تسييج، حظيرة مسيجة، مسيج، إرفاق في رسالة، انحباس، محتويات مغلف، قفل، نسيج | ||
مرتبط | ضمیمه، حصار، دیوار، پیوست، حصار کشی، ترکیب، جسم مرکب، بلور دوتایی، قطعه، قرعه، سرنوشت، سهم، قسمت، حوزه، حدود، بخش، حد، مرز، مربع، میدان، مجذور، چهار گوش، توان دوم، پیرامون، وسعت، پایان، خاتمه، جای محصور، انتها، ایست، تسمه، سد یا بند ماهی گیری، کویج، پرچین، کیالک، میوه ولیک، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف | ||
واژه | محوطه | ||
معادل ابجد | 68 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mohavvate | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: محوّطَة] | ||
مختصات | (مُ حَ وِّ طِ) [ ع . محوطة ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی محوطه | ||
پخش صوت |
ديوار برکشيده ، زميني که دور آن ديوار کشيده باشند
1- حيطه، فضا، ميدان، ساحت
2- حياط، صحن
3- زمين نامحصور
enclosure, compound, lot, precinct, square, ambit, close, garth, haw, run, the area
سياج، تطويق، تسييج، حظيرة مسيجة، مسيج، إرفاق في رسالة، انحباس، محتويات مغلف، قفل، نسيج
ضمیمه، حصار، دیوار، پیوست، حصار کشی، ترکیب، جسم مرکب، بلور دوتایی، قطعه، قرعه، سرنوشت، سهم، قسمت، حوزه، حدود، بخش، حد، مرز، مربع، میدان، مجذور، چهار گوش، توان دوم، پیرامون، وسعت، پایان، خاتمه، جای محصور، انتها، ایست، تسمه، سد یا بند ماهی گیری، کویج، پرچین، کیالک، میوه ولیک، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف