محوطه
licenseمعنی کلمه محوطه
معنی واژه محوطه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- حيطه، فضا، ميدان، ساحت 2- حياط، صحن 3- زمين نامحصور | ||
انگلیسی | enclosure, compound, lot, precinct, square, ambit, close, garth, haw, run, the area | ||
عربی | سياج، تطويق، تسييج، حظيرة مسيجة، مسيج، إرفاق في رسالة، انحباس، محتويات مغلف، قفل، نسيج | ||
مرتبط | ضمیمه، حصار، دیوار، پیوست، حصار کشی، ترکیب، جسم مرکب، بلور دوتایی، قطعه، قرعه، سرنوشت، سهم، قسمت، حوزه، حدود، بخش، حد، مرز، مربع، میدان، مجذور، چهار گوش، توان دوم، پیرامون، وسعت، پایان، خاتمه، جای محصور، انتها، ایست، تسمه، سد یا بند ماهی گیری، کویج، پرچین، کیالک، میوه ولیک، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "محوطه" در زبان فارسی به معنای فضایی معین و غالباً محصور شده است. در صورتی که در استفاده از این کلمه قواعد نگارشی و دستوری را در نظر بگیرید، به نکات زیر توجه کنید:
با رعایت این قواعد میتوانید استفاده بهتری از کلمه "محوطه" در نوشتارهای خود داشته باشید. | ||
واژه | محوطه | ||
معادل ابجد | 68 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mohavvate | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: محوّطَة] | ||
مختصات | (مُ حَ وِّ طِ) [ ع . محوطة ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی محوطه | ||
پخش صوت |
ديوار برکشيده ، زميني که دور آن ديوار کشيده باشند کلمه "محوطه" در زبان فارسی به معنای فضایی معین و غالباً محصور شده است. در صورتی که در استفاده از این کلمه قواعد نگارشی و دستوری را در نظر بگیرید، به نکات زیر توجه کنید: فارسی نویسی: کلمه "محوطه" باید به طور صحیح و بدون اشتباهات املایی نوشته شود. تلفظ: این کلمه به صورت "maḥaṭṭa" تلفظ میشود. توجه به صحیح تلفظکردن کلمات بسیار مهم است. استفاده در جملات: نحوهء جمعبندی: جمع این کلمه "محوطهها" است. نکات نگارشی: با رعایت این قواعد میتوانید استفاده بهتری از کلمه "محوطه" در نوشتارهای خود داشته باشید.
1- حيطه، فضا، ميدان، ساحت
2- حياط، صحن
3- زمين نامحصور
enclosure, compound, lot, precinct, square, ambit, close, garth, haw, run, the area
سياج، تطويق، تسييج، حظيرة مسيجة، مسيج، إرفاق في رسالة، انحباس، محتويات مغلف، قفل، نسيج
ضمیمه، حصار، دیوار، پیوست، حصار کشی، ترکیب، جسم مرکب، بلور دوتایی، قطعه، قرعه، سرنوشت، سهم، قسمت، حوزه، حدود، بخش، حد، مرز، مربع، میدان، مجذور، چهار گوش، توان دوم، پیرامون، وسعت، پایان، خاتمه، جای محصور، انتها، ایست، تسمه، سد یا بند ماهی گیری، کویج، پرچین، کیالک، میوه ولیک، رانش، ترتیب، سلسله، تک، ردیف