مرکز
license
98
1667
100
معنی کلمه مرکز
معنی واژه مرکز
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بين، ميان، ميانه، وسط 2- پايگاه، جايگاه، قرارگاه، محفل 3- محور 4- كانون 5- قلب | ||
انگلیسی | center, capital, heart, station, middle, focus, base, seat | ||
عربی | مركز، وسط، قلب، محور، ركز، حدد مركز، حدد | ||
ترکی | merkez | ||
فرانسوی | centre | ||
آلمانی | center | ||
اسپانیایی | centro | ||
ایتالیایی | centro | ||
مرتبط | میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، سرمایه، پایتخت، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، قلب، دل، جوهر، ضمیر، رشادت، ایستگاه، جایگاه، مقام، موقعیت، مرحله، کمر، کانون، مرکز توجه، فاصله کانونی، قطب، کانون عدسی، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، صندلی، مقر، مسند، جا | ||
واژه | مرکز | ||
معادل ابجد | 267 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | markaz | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: مراکز] | ||
مختصات | (مَ کَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | markaz | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مرکز | ||
پخش صوت |
نقطه پرگار، ميانه دائره
1- بين، ميان، ميانه، وسط
2- پايگاه، جايگاه، قرارگاه، محفل
3- محور
4- كانون
5- قلب
center, capital, heart, station, middle, focus, base, seat
مركز، وسط، قلب، محور، ركز، حدد مركز، حدد
merkez
centre
center
centro
centro
میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، سرمایه، پایتخت، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، قلب، دل، جوهر، ضمیر، رشادت، ایستگاه، جایگاه، مقام، موقعیت، مرحله، کمر، کانون، مرکز توجه، فاصله کانونی، قطب، کانون عدسی، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، صندلی، مقر، مسند، جا