معاون
licenseمعنی کلمه معاون
معنی واژه معاون
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پيشكار، دستيار، كمك، مباشر، مددكار، ممد، ناظم، نايب، هم دست، يار، ياور | ||
انگلیسی | helper, assistant, assistant director, associate, coadjutor, vicar, associate principal, coadjutant, vice-chancellor, deputy | ||
عربی | المساعد، معاون، المعاون | ||
ترکی | milletvekili | ||
فرانسوی | adjoint | ||
آلمانی | stellvertreter | ||
اسپانیایی | diputado | ||
ایتالیایی | vice | ||
مرتبط | یاور، کمک، یار، معین، دستیار، نایب، شریک، عضو پیوسته، همسر، رفیق، همیاور، هم کار، قائم مقام، جانشین، خلیفه، نایب مناب، کشیش بخش، نائب رييس، معاون رئيس دانشگاه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «معاون» در زبان فارسی به معنای دستیار یا کمککننده است و بهطور معمول برای توصیف فردی که در یک مقام یا موقعیت خاص کمکی و حمایتی میکند، استفاده میشود. در بررسی قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه، به نکات زیر توجه میکنیم: 1. نحوه نوشتن:
2. استفاده از کلمات وابسته:
3. جنسیت:
4. صرف و نحو:
5. نقش در جملات:
6. زبان رسمی و غیررسمی:
به طور کلی، استفاده صحیح از کلمه «معاون» و رعایت قواعد و نکات نگارشی مرتبط با آن، در نگارش متون فارسی به افزایش وضوح و دقت کمک میکند. | ||
واژه | معاون | ||
معادل ابجد | 167 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mo'āven | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی] | ||
مختصات | (مُ وِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | mo'Aven | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی معاون | ||
پخش صوت |
ياري کننده ، دستگير و مددکارو معينو ياورو ياريگر کلمه «معاون» در زبان فارسی به معنای دستیار یا کمککننده است و بهطور معمول برای توصیف فردی که در یک مقام یا موقعیت خاص کمکی و حمایتی میکند، استفاده میشود. در بررسی قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه، به نکات زیر توجه میکنیم: به طور کلی، استفاده صحیح از کلمه «معاون» و رعایت قواعد و نکات نگارشی مرتبط با آن، در نگارش متون فارسی به افزایش وضوح و دقت کمک میکند.
پيشكار، دستيار، كمك، مباشر، مددكار، ممد، ناظم، نايب، هم دست، يار، ياور
helper, assistant, assistant director, associate, coadjutor, vicar, associate principal, coadjutant, vice-chancellor, deputy
المساعد، معاون، المعاون
milletvekili
adjoint
stellvertreter
diputado
vice
یاور، کمک، یار، معین، دستیار، نایب، شریک، عضو پیوسته، همسر، رفیق، همیاور، هم کار، قائم مقام، جانشین، خلیفه، نایب مناب، کشیش بخش، نائب رييس، معاون رئيس دانشگاه1. نحوه نوشتن:
2. استفاده از کلمات وابسته:
3. جنسیت:
4. صرف و نحو:
5. نقش در جملات:
6. زبان رسمی و غیررسمی: