ملا
licenseمعنی کلمه ملا
معنی واژه ملا
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- باسواد، تحصيل كرده، درس خوانده، عالم، فاضل 2- آخوند، روحاني، شيخ 3- مكتب دار | ||
متضاد | امي، بي سواد، عامي | ||
انگلیسی | mullah, clergyman | ||
عربی | الملا | ||
ترکی | molla | ||
فرانسوی | mollah | ||
آلمانی | mullah | ||
اسپانیایی | mulá | ||
ایتالیایی | mullah | ||
مرتبط | اخوند، روحانی، کشیش | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «ملا» در زبان فارسی به معنای عالم دینی، عالمان مذهبی یا روحانی است. برای نگارش صحیح این کلمه و استفاده درست از آن، بهتر است به نکات زیر توجه کنید:
با رعایت نکات بالا، میتوانید از کلمه «ملا» به درستی و به صورت نگارشی صحیح استفاده کنید. | ||
واژه | ملا | ||
معادل ابجد | 71 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | malā | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: ملٲ] [قدیمی] | ||
مختصات | (کن .) | ||
آواشناسی | mollA | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ملا | ||
پخش صوت |
- 1 پري - 2 گروه - 3 انجمن کلمه «ملا» در زبان فارسی به معنای عالم دینی، عالمان مذهبی یا روحانی است. برای نگارش صحیح این کلمه و استفاده درست از آن، بهتر است به نکات زیر توجه کنید: نحوه نگارش: کلمه «ملا» با حروف مشخص نوشته میشود و به صورت «ملا» یا «ملّا» (با تشدید) میتواند نوشته شود، اما در بیشتر متون، شکل اول رایجتر است. تطابق با فعل: در جملات، از لحاظ تطابق با فعل، کلمه «ملا» جمع نمیشود و بهصورت مفرد به کار میرود. مثلاً: «ملا درس میدهد.» نشانههای جمع: هنگام اشاره به یک گروه از ملاها، میتوان از واژه «ملاها» یا «ملایان» استفاده کرد. نکات نگارشی: در هنگام استفاده از این کلمه در متن، باید به نقطهگذاری و شیوه نگارش دقت کرد. به عنوان مثال، اگر «ملا» در انتهای جمله میآید، باید نقطهگذاری مناسب انجام شود: «ملا در مسجد حاضر بود.» با رعایت نکات بالا، میتوانید از کلمه «ملا» به درستی و به صورت نگارشی صحیح استفاده کنید.
- 4 بزرگان مردم
از مولي در فارسي : - 1 فرهيخته
(با سودا) - 2 آموز گار
(اسم) - 1 گروه مردم . - 2 انجمن
محفل . - 3 پري مقابل خلا (خلا ء) :
} چاره نيست که بيرون عالم خلا بود يا ملا
بود . { (دانشنامه . منطق . 119) يا بر
ملا . علنا علانيه :
} قدحها ملا کن بمن ده که من خود
ز قوت آبشان بر ملا ميگريزم . {
(خاقاني . سج . 289)
يا در ملا . در ميان مردم مقابل در خلا
: } يکرويه دوستم من و کم حرص مادحم
هم راست در خلاام و هم پاک در ملا . {
(مسعود سعد)
يا بر ملا شدن . فاش شدن آشکار شدن :
} سيد ميران که از بر ملا شدن موضوع عقد
خبر داشت دراين مدت اصلا از دم پر آهو
رد نشد ... { (شام . 278) يا بر ملا
کردن . فاش کردن آشکارکردن .
- 1 (صفت) درس خوانده باسواد :
} نيست ممکن که تو ملا ز پي ملا يي
سر انباني دانش همه جا نگشايي . {
(گل کشتي . تو با . 412) - 2 آخوند
روحاني معمم } تو بلکه خواستي بنويسي
بعضي از ملا هاي ما حالا ديگر از فروختن
موقوفات دست برداشته بفروش مملکت دست
گذاشته اند . {
(دهخدا . چرند و پرند . 13)
(اسم) - 1 گروه مردم . - 2 اشراف قوم
يا ملا اعلي . عالم بالا جهان فرشتگان .
پر شدن
لقب استاد و معلم، خواه مرد باشد يا زن
1- باسواد، تحصيل كرده، درس خوانده، عالم، فاضل
2- آخوند، روحاني، شيخ
3- مكتب دار
امي، بي سواد، عامي
mullah, clergyman
الملا
molla
mollah
mullah
mulá
mullah
اخوند، روحانی، کشیش