الزام
licenseمعنی کلمه الزام
معنی واژه الزام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اجبار، گردنگير، ناچار، ناگزير، وادار | ||
انگلیسی | requirement, commitment, committal, tie | ||
عربی | مطلب، حاجة، ضرورة، الشرط المطلوب، متطلبات | ||
ترکی | gereklilik | ||
فرانسوی | exigence | ||
آلمانی | erfordernis | ||
اسپانیایی | requisito | ||
ایتالیایی | requisiti | ||
مرتبط | نیاز، نیازمندی، احتیاج، تقاضا، التزام، تعهد، ارتکاب، سرسپردگی، حکم توقیف، کراوات، گره، رابطه، بند، ربط | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "الزام" در زبان فارسی به معنای "واجب" یا "ضرورت" است و در متون رسمی و قانونی کاربرد فراوانی دارد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش مناسب آن، رعایت نکات زیر توصیه میشود:
با رعایت نکات بالا، میتوان از کلمه "الزام" بهدرستی و بهصورت مؤثر در متون فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | الزام | ||
معادل ابجد | 79 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'elzām | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | ( اِ ) [ ع . ] (مص م .) | ||
آواشناسی | 'elzAm | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی الزام | ||
پخش صوت |
واداشت باياندن نا گزيراندن کلمه "الزام" در زبان فارسی به معنای "واجب" یا "ضرورت" است و در متون رسمی و قانونی کاربرد فراوانی دارد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش مناسب آن، رعایت نکات زیر توصیه میشود: نحوه نویشتن: کلمه "الزام" به صورت صحیح و بدون هیچ گونه تغییر یا الحاق حروف نوشته میشود. جنس کلمه: "الزام" یک اسم مذکر است. بنابراین، در جملاتی که به این کلمه اشاره میشود، باید به این نکته توجه کرد. ترکیبات: کلمه "الزام" میتواند در ترکیبات مختلفی به کار رود، مانند "الزام قانونی"، "الزامی برای رعایت"، "الزام اخلاقی" و غیره. کاربرد در جملات: در جملات میتوان از "الزام" بهعنوان موضوع یا مفعول استفاده کرد. مثلاً: با رعایت نکات بالا، میتوان از کلمه "الزام" بهدرستی و بهصورت مؤثر در متون فارسی استفاده کرد.
فراچوانش
- 1 (مصدر) گردن گير کردن وا داشتن
وادار کردن بعهده ء کسي قرار دادن .
- 2 لازم کردن واجب کردن .
- 3 (اسم) اثبات . جمع : الزامات .
اجبار، گردنگير، ناچار، ناگزير، وادار
requirement, commitment, committal, tie
مطلب، حاجة، ضرورة، الشرط المطلوب، متطلبات
gereklilik
exigence
erfordernis
requisito
requisiti
نیاز، نیازمندی، احتیاج، تقاضا، التزام، تعهد، ارتکاب، سرسپردگی، حکم توقیف، کراوات، گره، رابطه، بند، ربط