license
98
969
100
معنی کلمه جوش معنی واژه جوش
معنی:
1 - جوشش ، غلیان . 2 - آشفتگی . 3 - هیجان ، اضطراب . 4 - (اِ.) دانه ای ریز که بر پوست بدن ظاهر می شود. 5 - شورش دل .مترادف 1- اتصال، پيوند، لحيم
2- داغ
3- جوشش، غليان
4- اوج، بحبوحه، هنگامه
5- دانه
6- اضطراب، شور
7- گره
8- آشفتگي، حرص، خودخوري، عصبانيت
9- فوران
10- شورانگلیسی weld, boil, pimple, rash, simmer, solder, ferment, effervescence, eruption, furuncle, burble, effervescency, gush, spout, whelk, weldingعربی لحم، لحم الأجزاء، التحم، البليحاء نبتة، وصلة ملحومة، لحام، اللحامترکی kaynamakفرانسوی bouillirآلمانی kochenاسپانیایی hervirایتالیایی bollireمرتبط کورک، دمل، التهاب، هیجان، تحریک، عرق گز، محل خارش یا تحریک روی پوست، لحیم، وسیله التیام و اتصال، کف شیر، مایه، ماده تخمیر، طراوت و شادی، گاز، خروش اب، انفجار، صدای قل قل، قل قل، بی نظمی، جوش صورت، اشکال، جریان، ریزش، تراوش، دهانه، لوله، فواره، شیر آب، ناودان، صدف حلزونی، جو
مترادف:
1- اتصال، پيوند، لحيم
2- داغ
3- جوشش، غليان
4- اوج، بحبوحه، هنگامه
5- دانه
6- اضطراب، شور
7- گره
8- آشفتگي، حرص، خودخوري، عصبانيت
9- فوران
10- شور
ترکیب:
(اسم)
مختصات:
(اِ.)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
صفت
آواشناسی:
juS
منبع:
فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد:
309
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
weld | boil , pimple , rash , simmer , solder , ferment , effervescence , eruption , furuncle , burble , effervescency , gush , spout , whelk , welding
عربی
لحم | لحم الأجزاء , التحم , البليحاء نبتة , وصلة ملحومة , لحام , اللحام
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "جوش" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی مورد استفاده قرار گیرد و برای نگارش صحیح و استفاده درست آن، میتوان به چند نکته توجه کرد:
معنی و کاربرد :
"جوش" به معنای به هم پیوستن دو یا چند مایع یا مواد دیگر (مانند جوشاندن آب) استفاده میشود.
به معنای فعالیت فیزیکی و برآمدگی (جوشهای پوستی) نیز به کار میرود.
در برخی زمینهها، "جوش" میتواند به معنای حشرت یا گرما نیز باشد.
نوشتار :
کلمه "جوش" به صورت ساده و بدون هیچگونه لزوم به ایجاد ترکیبهای اضافی نوشته میشود.
در نوشتار رسمی و ادبی، از آوردن واژهها یا عبارات غیرضروری اجتناب کنید.
جایگاه در جمله :
"جوش" میتواند به عنوان اسم (مثلاً "جوش روی پوست") و یا به عنوان فعل (مثلاً "آب در حال جوشیدن است") مورد استفاده قرار گیرد.
نکات نگارشی :
دقت کنید که "جوش" را در جملات به درستی با سایر واژهها ترکیب کنید تا جمله مفهومدار باشد.
از نشانههای نگارشی مناسب در کنار "جوش" استفاده کنید (مانند ویرگول، نقطه، و ...).
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "جوش" به درستی و بهطور مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند مثال از استفاده کلمه "جوش" در جملات آورده شده است:
در حین کار کردن در آشپزخانه، یک جوش کوچک روی دستم افتاد.
جوشهای صورتش باعث شده بودند تا از رفتن به مهمانی خجالت بکشد.
او از داروی مخصوصی استفاده کرد تا جوشهای ناخوشایندش را درمان کند.
جوشهای آب در قابلمه به آرامی به جوش میآید.
برای اینکه غذایتان به خوبی بپزد، باید اجازه دهید تا آب به جوش بیاید.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا سوال دیگری دارید، لطفاً بفرمایید!
فرهنگ فارسی معین واژگان مرتبط: کورک، دمل، التهاب، هیجان، تحریک، عرق گز، محل خارش یا تحریک روی پوست، لحیم، وسیله التیام و اتصال، کف شیر، مایه، ماده تخمیر، طراوت و شادی، گاز، خروش اب، انفجار، صدای قل قل، قل قل، بی نظمی، جوش صورت، اشکال، جریان، ریزش، تراوش، دهانه، لوله، فواره، شیر آب، ناودان، صدف حلزونی، جو