license
98
4952
100
معنی کلمه خشک معنی واژه خشک
معنی:
1 - بدون رطوبت و نم . 2 - پژمرده . 3 - متعصب ، بدون انعطاف و نرمی . 4 - خالی از سبزه و گیاه . 5 - آن چه که درونش آب نباشد، بی آب . 6 - بدون ترشح طبیعی . ؛ ~ و تر با هم سوختن کنایه از: گناهکار و بی گناه به یکسان مجازات شدن .مترادف پژمرده، زرد، بيطراوت، بيآب، بينم، كوير، برهوت ، يبس، يابس ، بيروح، بيعاطفه، سرد ، متعصب ، مقرراتي ، غيرقابلانعطاف، انعطافناپذير، نرمشناپذير متضاد تر، باطراوت، خرم، شاداب، مرطوب، نوشكفته مرطوب آبدار انعطافپذير
انگلیسی dry, arid, withered, barren, waterless, thirsty, droughty, husky, severe, brut, hollow, abstract, jejune, sec, sereعربی جاف، غسيل جاف، ظامئ، ذابل، قليل الأمطار، حجارة بطارية، جاف الضرع، غير سائل، مجدب، متسم بالواقعية، موضوعي، قاحل، جفف، جف، نشف، سبب الظمأ، جفف الفم، يبس، جفافترکی kuruفرانسوی secآلمانی trockenاسپانیایی secoایتالیایی asciuttoمرتبط بی آب، اخلاقا خشک، یابس، بایر، بی لطافت، بی روح، بی مزه، پلاسیده، چروک خورده، پژولیده، خشکیده، بی ثمر، نازا، بی حاصل، سترون، عقیم، تشنه، مشتاق، عطش دار، پوست دار، شدید، سخت، سخت گیر، شاق، عنیف، توخالی، خالی، پوچ، تهی، میان تهی، انتزاعی، مجرد، مطلق، صریح، غیر عملی، وابسته به روده تهی، بیهوده، نارس، تلخ، ثانوی
مترادف:
پژمرده، زرد، بيطراوت، بيآب، بينم، كوير، برهوت ، يبس، يابس ، بيروح، بيعاطفه، سرد ، متعصب ، مقرراتي ، غيرقابلانعطاف، انعطافناپذير، نرمشناپذير
متضاد:
تر، باطراوت، خرم، شاداب، مرطوب، نوشكفته مرطوب آبدار انعطافپذير
ترکیب:
(صفت) [پهلوی: hušk]
مختصات:
(خُ) [ په . ] (ص .)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
صفت
آواشناسی:
xoSk
منبع:
فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد:
920
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
dry | arid , withered , barren , waterless , thirsty , droughty , husky , severe , brut , hollow , abstract , jejune , sec , sere
عربی
جاف | غسيل جاف , ظامئ , ذابل , قليل الأمطار , حجارة بطارية , جاف الضرع , غير سائل , مجدب , متسم بالواقعية , موضوعي , قاحل , جفف , جف , نشف , سبب الظمأ , جفف الفم , يبس , جفاف
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "خشک" در زبان فارسی دارای برخی قواعد نگارشی و کاربردی خاص است. در اینجا به بررسی این قواعد میپردازیم:
نوشتار صحیح : کلمه "خشک" به صورت "خشک" نوشته میشود و باید دقت کرد که حروف آن به درستی از هم تفکیک شوند.
انتخاب همخانوادهها : "خشک" دارای چندین همخانواده و واژههای مرتبط است، مانند:
قواعد صرف و نحو :
"خشک" صفت است و برای توصیف اسمها به کار میرود. به عنوان مثال: درخت خشک، زمین خشک.
از آن میتوان به عنوان فعل نیز استفاده کرد (خشک شدن).
جملهسازی : در جملات میتوان از این کلمه به شکلهای مختلف استفاده کرد:
"در تابستان، هوا خیلی خشک است."
"این گلها پس از چند روز خشک شدند."
استفاده در ترکیبات : کلمه "خشک" در ترکیبات مختلف میتواند به کار برود، مانند:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "خشک" به درستی و بهطور مؤثر در نوشتار و گفتارتان استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند جمله با کلمه "خشک" آورده شده است:
این تابستان هوای بسیار خشکی داریم و بارندگی بسیار کم بود.
وقتی که لباسها را از ماشین لباسشویی درآوردم، کاملاً خشک بودند.
در فصل پاییز، برگهای درختان خشک و زرد میشوند.
او همیشه از پوست خشک خود شکایت میکند و به دنبال کرم مرطوبکننده است.
نان خشک برای تهیه سوپهای مختلف بسیار مناسب است.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
فرهنگ فارسی معین واژگان مرتبط: بی آب، اخلاقا خشک، یابس، بایر، بی لطافت، بی روح، بی مزه، پلاسیده، چروک خورده، پژولیده، خشکیده، بی ثمر، نازا، بی حاصل، سترون، عقیم، تشنه، مشتاق، عطش دار، پوست دار، شدید، سخت، سخت گیر، شاق، عنیف، توخالی، خالی، پوچ، تهی، میان تهی، انتزاعی، مجرد، مطلق، صریح، غیر عملی، وابسته به روده تهی، بیهوده، نارس، تلخ، ثانوی