سفت
licenseمعنی کلمه سفت
معنی واژه سفت
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | استوار، جامد، سخت، قايم، لخته، مضبوط، دوش، كتف، شانه ، كم آب ، قرص ، محكم | ||
متضاد | سست غليظ 1- قرص 2- محكم | ||
انگلیسی | stiff, horny, firm, hard, rigid, tight, chopping, solid, tough, thick, tense, taut, dense, fast, tenacious, stark, wiry, ironclad, beefy, brawny, burly, able-bodied, hard-boiled, muscle-bound, hole, perforation, shoulder, needle's eye | ||
عربی | صلب، متيبس، جامد، عنيد، قاس صلب، ثابت، قاس، جاسئ، عنيف، رسمي، خشن، قوي، صارم، شاق، مصاب بالخدر، عويص، وطيد، جثة، متكبر، عامل، بتصلب، بصلابة، قاسٍ | ||
مرتبط | شق، پر مایه، چوب شده، شیدا، شاخی، شیپوری، سخت، شهوتی، محکم، استوار، راسخ، ثابت، دشوار، مشکل، شدید، سنگین، صلب، سفت و محکم، جامد، جدی، تنگ، کیپ، لول، مقید، خالص، توپر، خشن، ضخیم، غلیظ، کلفت، انبوه، ستبر، وخیم، کشیده، ناراحت، عصبی وهیجان زده، محکم بسته شده، متراکم، چگال، سریع، تند، فوری، تندرو، سریع السیر، سر سخت، مستحکم، چسبنده، کامل، زبر، قوی، رک، پرطاقت، سیمی، قابل انحناء، زره پوش، اهن پوش، فربه، چاق، پر زور، گوشتالو، نیرومند، پرعضله، زبر و خشن، تنومند، گره دار، دارای جسم توانا، سخت جوشیده، زیاد سفت شده، سفت پز، سرسخت وخشن، غیر قابل ارتجاع، سوراخ، حفره، گودال، چال، روزنه، ایجاد سوراخ، لبه کنگرهیی مثل تمبرپست، عمل سوراخ کردن، شانه، دوش، کتف، هر چیزی شبیه شانه، جناح | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سفت" در زبان فارسی به معنای محکم، سخت یا غیرقابل انعطاف است. در اینجا به برخی از نکات و قواعد نگارشی مربوط به این کلمه پرداخته میشود: 1. نحوه نوشتار:
2. جنس و تعداد:
3. کاربرد:
4. نکات نگارشی:
5. ترکیبها:
با رعایت این قواعد، میتوانید بهخوبی از کلمه "سفت" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | سفت | ||
معادل ابجد | 540 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | seft | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | ( ~ .) (ص .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی معین | ||
نمایش تصویر | معنی سفت | ||
پخش صوت |
1 - ستبر. 2 - محکم . کلمه "سفت" در زبان فارسی به معنای محکم، سخت یا غیرقابل انعطاف است. در اینجا به برخی از نکات و قواعد نگارشی مربوط به این کلمه پرداخته میشود: با رعایت این قواعد، میتوانید بهخوبی از کلمه "سفت" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
استوار، جامد، سخت، قايم، لخته، مضبوط، دوش، كتف، شانه ، كم آب ، قرص ، محكم
سست غليظ
1- قرص
2- محكم
stiff, horny, firm, hard, rigid, tight, chopping, solid, tough, thick, tense, taut, dense, fast, tenacious, stark, wiry, ironclad, beefy, brawny, burly, able-bodied, hard-boiled, muscle-bound, hole, perforation, shoulder, needle's eye
صلب، متيبس، جامد، عنيد، قاس صلب، ثابت، قاس، جاسئ، عنيف، رسمي، خشن، قوي، صارم، شاق، مصاب بالخدر، عويص، وطيد، جثة، متكبر، عامل، بتصلب، بصلابة، قاسٍ
شق، پر مایه، چوب شده، شیدا، شاخی، شیپوری، سخت، شهوتی، محکم، استوار، راسخ، ثابت، دشوار، مشکل، شدید، سنگین، صلب، سفت و محکم، جامد، جدی، تنگ، کیپ، لول، مقید، خالص، توپر، خشن، ضخیم، غلیظ، کلفت، انبوه، ستبر، وخیم، کشیده، ناراحت، عصبی وهیجان زده، محکم بسته شده، متراکم، چگال، سریع، تند، فوری، تندرو، سریع السیر، سر سخت، مستحکم، چسبنده، کامل، زبر، قوی، رک، پرطاقت، سیمی، قابل انحناء، زره پوش، اهن پوش، فربه، چاق، پر زور، گوشتالو، نیرومند، پرعضله، زبر و خشن، تنومند، گره دار، دارای جسم توانا، سخت جوشیده، زیاد سفت شده، سفت پز، سرسخت وخشن، غیر قابل ارتجاع، سوراخ، حفره، گودال، چال، روزنه، ایجاد سوراخ، لبه کنگرهیی مثل تمبرپست، عمل سوراخ کردن، شانه، دوش، کتف، هر چیزی شبیه شانه، جناح1. نحوه نوشتار:
2. جنس و تعداد:
3. کاربرد:
4. نکات نگارشی:
5. ترکیبها: