جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پنجة دست که آن را جمع و گره کرده باشند. ؛ ~ نمونة خروار کنایه از: معلوم شدن کیفیت یک چیز(کل ) از طریق مشاهدة مقداری (جزیی ) از آن به عنوان نمونه . 1- پنجه دست گره شده
2- ضربه دست گره شده fist, handful, punch, clump, buffet, jab, cuff, knock القبضة yumruk le poing die faust el puño il pugno کوشش، کار، تنی چند، منگنه، مهر، ضربت مشت، قوت، استامپ، انبوه، دسته، ضربه سنگین، بوفه، رستوران، ضرب، قفسه جای ظرف، اشکاف، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، دکمه سر دست، سیلی، سراستین، دست بند، سردست پیراهن مردانه، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، عیبجویی
کلمه "مشت" در زبان فارسی به معنای دست بسته یا فشرده به کار میرود و واژهای ساده و پرکاربرد است. در زیر به برخی قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه اشاره میشود:
نویسهنگاری: کلمه "مشت" همیشه به همین شکل نوشته میشود و هیچ گونه علائم نگارشی (مانند تنوین یا جستخیز) ندارد.
استفاده در جملات: "مشت" میتواند به عنوان اسم در جملات به کار رود. به عنوان مثال:
"او مشت خود را برای مبارزه آماده کرد."
"مشت او نشان از خشمش بود."
قواعد جمع: جمع کلمه "مشت" به شکل "مشتی" است.
مثال: "او دو مشتی بر زمین زد."
استفاده تشبیهی: این کلمه میتواند به عنوان یک تشبیه یا علامت به کار رود. مثلاً:
"دست او مانند مشت بسته بود."
قواعد دستور زبان: این کلمه میتواند با حروف اضافه و دیگر واژگان ترکیب شود:
"در مشت او چیزی نبود."
"مشت او محکم بود."
توجه به معانی متعدد و ساختار جملات در استفاده از کلمه "مشت" میتواند به شفافیت نگارش کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او با یک مشت محکم به کیسه بوکس ضربه زد و احساس قدرت کرد.
پس از مشاجره، او احساس کرد که باید برای آرامش روحیاش مشت خود را کنترل کند.
در بازی، او با مشت خود نشان داد که هیچ چیزی نمیتواند ارادهاش را متوقف کند.
فرهنگ فارسی معین
واژگان مرتبط: کوشش، کار، تنی چند، منگنه، مهر، ضربت مشت، قوت، استامپ، انبوه، دسته، ضربه سنگین، بوفه، رستوران، ضرب، قفسه جای ظرف، اشکاف، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، دکمه سر دست، سیلی، سراستین، دست بند، سردست پیراهن مردانه، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، عیبجویی