جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bastan
close  |

بستن

معنی: 1 - به بند کشیدن . 2 - منجمد کردن . 3 - نقاشی کردن . 4 - منجمد شدن . 5 - مغلوب کردن . 6 - نسبت دادن .
536 | 0
مترادف: فراز كردن، قفل كردن، كلون كردن، تعيين كردن، مقرر كردن، منعقد كردن ، گرهزدن ، سد كردن، مسدود كردن ، راهبندان كردن، قرق كردن ، ورچيدن جمع كردن(بساط و)، تعطيل كرد
متضاد: باز كردن، وا كردن گشودن، فسخ كردن آزاد كردن، باز كردن 1- راهبندان كردن، قرق كردن 2- ورچيدن جمع كردن(بساط و)، تعطيل كرد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (مصدر متعدی) [پهلوی: bastan، مقابلِ گشودن]
مختصات: (بَ تَ) (مص م .)
آواشناسی:
منبع: فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد: 512
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
close | shut , shut down , block , fasten , seal , tie up , hasp , plug , attach , bind , blockade , lock , shut off , ban , occlude , tighten , bang , bar , choke , clasp , coagulate , jell , truss , curd , ligate , assess , colligate , congeal , connect , cork , curdle , impute , jam , knit , obturate , padlock , pen , picket , portcullis , posset , spile , stick , switch on , wattle , belt , hitch , clog , to close
ترکی
kapatmak
فرانسوی
fermer
آلمانی
schließen
اسپانیایی
cerrar
ایتالیایی
chiudere
عربی
أغلق | غلق , سد , قفل , أنهى , ضيق , ختم , طبق , اتفق , راقب , فض , اشتبك , تخلص منه بسعر مخفض , قريب , أساسي , حميم , دقيق , ضم , حبيس , مقصور على فئة , سري , معتصم , متكتم , ثقيل الوطأة , متراص , ملتز , نادر , صعب المنال , متعادل النتائج تقريبا , محظور الصيد فيه , كتوم , متحفظ , أمين للأصل , على نحو دان , نهاية , انتهاء , القريب , بقعة مسورة , طريق غير نافذ , يغلق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بستن" در زبان فارسی به معنای "بند کردن" یا "محکم کردن" است و در زمینه‌های مختلف می‌تواند معانی و کاربردهای متفاوتی داشته باشد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. صرف فعل: "بستن" فعل حال است و از ریشه "بند" می‌آید. صرف‌های مختلف این فعل شامل "می‌بندم"، "بستی"، "بندید" و غیره هستند.

  2. اسم مصدر: "بستن" به عنوان اسم مصدر به کار می‌رود و برای بیان عمل یا فرایند «بند کردن» استفاده می‌شود.

  3. جمله‌سازی: "بستن" به‌عنوان فعل می‌تواند در جملات مختلف استفاده شود. به عنوان مثال:

    • "درِ اتاق را می‌بندم."
    • "کتاب را نبندید."
  4. قید و صفت: این کلمه می‌تواند با قید یا صفت به نحوی ترکیب شود، مانند "محکم بستن" یا "آهسته بستن".

  5. حالت‌های مختلف: "بستن" می‌تواند در حالت‌های مختلفی به کار رود، مثل جملات پرسشی ("آیا در را بستی؟") یا حالت منفی ("من در را نمی‌بندم").

  6. ترکیب‌ها: این کلمه می‌تواند در ترکیب با سایر واژه‌ها به اشکال مختلف درآید، مثلاً "بستن کمربند"، "بستن در"، "بستن قرارداد" و غیره.

  7. دستور زبان: در هنگام استفاده از "بستن"، توجه به مناسب بودن ساختار جمله و رعایت قواعد دستور زبان ضروری است.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "بستن" به درستی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. می‌توانی با دقت بند کفش‌هایت را ببندی تا راحت‌تر راه بروی.
  2. هوای سرد باعث شد تا من درب پنجره را محکم‌تر ببندم.
  3. بستن کمربند ایمنی در حین رانندگی الزامی است تا از خطرات جلوگیری شود.

واژگان مرتبط: مسدود کردن، محصور کردن، خاتمه دادن، بسته شدن، تعطیل کردن، برهم نهادن، جوش دادن، تعطیل شدن، بند اوردن، مانع شدن از، باز داشتن، قالب کردن، سفت کردن، محکم کردن، چسباندن، چفت کردن، مهر و موم کردن، مهر زدن، مهر کردن، محکم چسباندن، صحه گذاشتن، مقید کردن، حبس کردن، پیچیدن، دور چیزی پیچیدن، چفتی کردن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، پیوستن، الصاق کردن، صحافی کردن و دوختن، گرفتار و اسیر کردن، جلد کردن، محاصره کردن، راه بند کردن، سدراه کردن، قفل کردن، قفل شدن، بغل گرفتن، راکد گذاردن، بوسیله قفل بسته ومحکم شدن، ممنوع ساختن، قدغن کردن، منع کردن، تحریم کردن، سفت شدن، تنگ کردن، فشردن، محکم زدن، چتری بریدن، مانع شدن، از بین رفتن رد کردن دادخواست، خفه کردن، در اغوش گرفتن، لخته شدن، دلمه کردن، ماسیدن، دلمه شدن، خوشه کردن، چوب بست زدن، بسیخ کشیدن، جفت کردن، گره زدن، مسدود کردن رگ، تشخیص دادن، تعیین کردن، مالیات بستن بر، جریمه کردن، بر اورد کردن، متصل کردن، ائتلاف کردن، یخ بستن، منجمد کردن، وصل کردن، مربوط کردن، عطف کردن، چوب پنبه گذاشتن، راه چیزی گرفتن، در دهن کسی را گذاشتن، نسبت دادن، دادن، متهم کردن، اسناد کردن، شلوغ کردن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، بافتن، کشبافی کردن، بهم پیوستن، گرفتن، نوشتن، نگاشتن، در حبس انداختن، اعتصاب کردن، نرده کشیدن، مراقبت کردن، افسار کردن، جلوکسی راه رفتن یا ایستادن، با میخ چوبی مسدود کردن، چسبیدن، فرو بردن، گیر کردن، نردهگذاری کردن، شلاق زدن، محاصره ردن، زدن، با شدت حرکت یا عمل کردن، هل دادن، تکان دادن، انداختن، زیادی پر کردن، کند کردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری