گذاشتن
licenseمعنی کلمه گذاشتن
معنی واژه گذاشتن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | put, leave, place, let, have, deposit, attach, cut, infiltrate, lodge, stead, to put | ||
عربی | وضع، فرض، اقترح، صاغ، عين، قذف الكرة، كرس نفسه لعمل أو غاية، رمية، ضربة غولف، يضع | ||
مرتبط | قرار دادن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، ترک کردن، رها کردن، رفتن، رهسپار شدن، عزیمت کردن، جای دادن، گماردن، در محلی گذاردن، اجازه دادن، ول کردن، اجاره دادن، اجاره رفتن، داشتن، دارا بودن، رسیدن به، دانستن، کردن، سپردن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، چسباندن، بستن، پیوستن، بریدن، زدن، برش دادن، قطع کردن، کم کردن، نفوذ کردن، تراوش کردن، نشر کردن، در خطوط دشمن نفوذ کردن، مسکن دادن، منزل دادن، پذیرایی کردن، تسلیم کردن، جا دادن، حمایت کردن | ||
واژه | گذاشتن | ||
معادل ابجد | 1471 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | gozāštan | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) | ||
مختصات | (گُ تَ) | ||
منبع | واژگان مترادف و متضاد | ||
نمایش تصویر | معنی گذاشتن | ||
پخش صوت |
1- نهادن، هشتن
2- قراردادن، وضع كردن
3- جادادن
4- رها كردن، ول كردن
5- اجازه دادن، رخصت دادن
6- باقي گذاشتن، بجاگذاشتن
put, leave, place, let, have, deposit, attach, cut, infiltrate, lodge, stead, to put
وضع، فرض، اقترح، صاغ، عين، قذف الكرة، كرس نفسه لعمل أو غاية، رمية، ضربة غولف، يضع
قرار دادن، انداختن، ارائه دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن، ترک کردن، رها کردن، رفتن، رهسپار شدن، عزیمت کردن، جای دادن، گماردن، در محلی گذاردن، اجازه دادن، ول کردن، اجاره دادن، اجاره رفتن، داشتن، دارا بودن، رسیدن به، دانستن، کردن، سپردن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، چسباندن، بستن، پیوستن، بریدن، زدن، برش دادن، قطع کردن، کم کردن، نفوذ کردن، تراوش کردن، نشر کردن، در خطوط دشمن نفوذ کردن، مسکن دادن، منزل دادن، پذیرایی کردن، تسلیم کردن، جا دادن، حمایت کردن