تاثیر
licenseمعنی کلمه تاثیر
معنی واژه تاثیر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اثر، اثربخشي، اثرگذاري 2- واكنش، فعلوانفعال 3- افاقه، نتيجه 4- اعتبار، اهميت، نفوذرسوخ، قدرت، گيرايي، 5- اثر كردن، اثر گذاشتن 6- نفوذ كردن 7- كاراشدن، كارگر شدن | ||
انگلیسی | influence, impression, efficacy, affection, action, influx, sensation, the effect | ||
عربی | تأثير، نفوذ، سلطة، تأثير نفوذ، عامل مؤثر، فعالية، تدخل غير مشروع، أثر، أثر في | ||
مرتبط | نفوذ، توانایی، تفوق، تجلی، احساس، گمان، چاپ، خاطره، درجه تاثیر، عاطفه، محبت، مهربانی، ابتلاء، مهر، عمل، اقدام، کنش، بازی، حرکت، هجوم، ورود، ریزش، حس، شور، ظاهر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تأثیر" در زبان فارسی به معنی اثرگذاری و تأثیرگذاری به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به کلمه "تأثیر" اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "تأثیر" به درستی در نوشتارهای خود استفاده کنید. | ||
واژه | تاثیر | ||
معادل ابجد | 1111 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی تاثیر | ||
پخش صوت |
کارایی - درآیش - کارسازی - هنایش - هَنایش کلمه "تأثیر" در زبان فارسی به معنی اثرگذاری و تأثیرگذاری به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به کلمه "تأثیر" اشاره میشود: نقطهگذاری: این کلمه با حرف "ت" و "ئ" به صورت "تأثیر" نوشته میشود. توجه داشته باشید که "تأثیر" دارای همزه (ئ) در وسط کلمه است. نحو: "تأثیر" میتواند به عنوان اسم در جملات استفاده شود. مثلاً: "تأثیر این کتاب بر روی من عمیق بود." ترکیبها: کلمه "تأثیر" میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود و عبارات جدیدی ایجاد کند. مانند: "تأثیر مثبت"، "تأثیر منفی"، "تأثیر فرهنگی" و... صرف و نحو: این کلمه به عنوان یک اسم مجرد به کار میرود و به شکل اسم منصوب (تأثیر را) و مجرور (تأثیرِ) نیز استفاده میشود. همخانوادهها: این کلمه از ریشه "اثر" آمده است و واژههای همخانوادهاش شامل "اثر"، "اثرگذاری"، "تأثیرگذار" و "عوامل تأثیرگذار" میشوند. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "تأثیر" به درستی در نوشتارهای خود استفاده کنید.
1- اثر، اثربخشي، اثرگذاري
2- واكنش، فعلوانفعال
3- افاقه، نتيجه
4- اعتبار، اهميت، نفوذرسوخ، قدرت، گيرايي،
5- اثر كردن، اثر گذاشتن
6- نفوذ كردن
7- كاراشدن، كارگر شدن
influence, impression, efficacy, affection, action, influx, sensation, the effect
تأثير، نفوذ، سلطة، تأثير نفوذ، عامل مؤثر، فعالية، تدخل غير مشروع، أثر، أثر في
نفوذ، توانایی، تفوق، تجلی، احساس، گمان، چاپ، خاطره، درجه تاثیر، عاطفه، محبت، مهربانی، ابتلاء، مهر، عمل، اقدام، کنش، بازی، حرکت، هجوم، ورود، ریزش، حس، شور، ظاهر