خراب
licenseمعنی کلمه خراب
معنی واژه خراب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | صفت، مخروب، منهدم، ناآباد، ويرانه، ويران، نابسامان، اوراق، اسقاط ، خرست، طافح، لايعقل، مست ، تباه، ضايع، فاسد، معيوب ، باير، لميزرع ، آوار ، بدكاره، جنده، فاحشه، ، بدنام، بيآبرو، رسوا | ||
متضاد | آباد، سالم هشيار سالم آباد نجيب 1- بدنام، بيآبرو، رسوا | ||
انگلیسی | spoiled, ruined, bad, devastated, impaired, ruinous, desolate, rotten, debauched, ill, wasted, depraved, miscreant, rotten-hearted, tumble-down, Out of service, stickit, broken | ||
عربی | مكسور | ||
ترکی | kırık | ||
فرانسوی | cassé | ||
آلمانی | gebrochen | ||
اسپانیایی | roto | ||
ایتالیایی | rotto | ||
مرتبط | خراب شده، لوس، ضایع، بد، مضر، زشت، نامساعد، ویرانگر، خانمان برانداز، ویران، خراب کننده، متروک، حزین، بی جمعیت، پوسیده، زنگ زده، چروک، روبفساد، بیمار، مریض، سوء، ناخوش، فاسد الاخلاق، بی وجدان، خدا نشناس، بی دین، رافضی، خبیی، خود فروش، لغزان، شکست خورده، ناقص | ||
واژه | خراب | ||
معادل ابجد | 803 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | xarāb | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی، مقابلِ آباد، جمع: خِرَب] | ||
مختصات | (خَ) | ||
آواشناسی | xarAb | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی خراب | ||
پخش صوت |
ویران - رمبش - رمبیدن - نابسامان
صفت، مخروب، منهدم، ناآباد، ويرانه، ويران، نابسامان، اوراق، اسقاط ، خرست، طافح، لايعقل، مست ، تباه، ضايع، فاسد، معيوب ، باير، لميزرع ، آوار ، بدكاره، جنده، فاحشه، ، بدنام، بيآبرو، رسوا
آباد، سالم هشيار سالم آباد نجيب
1- بدنام، بيآبرو، رسوا
spoiled, ruined, bad, devastated, impaired, ruinous, desolate, rotten, debauched, ill, wasted, depraved, miscreant, rotten-hearted, tumble-down, Out of service, stickit, broken
مكسور
kırık
cassé
gebrochen
roto
rotto
خراب شده، لوس، ضایع، بد، مضر، زشت، نامساعد، ویرانگر، خانمان برانداز، ویران، خراب کننده، متروک، حزین، بی جمعیت، پوسیده، زنگ زده، چروک، روبفساد، بیمار، مریض، سوء، ناخوش، فاسد الاخلاق، بی وجدان، خدا نشناس، بی دین، رافضی، خبیی، خود فروش، لغزان، شکست خورده، ناقص