ضعف
licenseمعنی کلمه ضعف
معنی واژه ضعف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بي بنيگي، بي حالي، بي زوري، بي قوتي، درماندگي، زبوني، سستي، غش، فتور، ناتواني، نقاهت، وهن | ||
متضاد | قدرت، قوت | ||
انگلیسی | weakness, faint, infirmity, asthenia, atony, debility, languor, foible, swoon, puniness | ||
عربی | ضعف، الوهن، عجز، موطن ضعف، نقيصة، ركاكة، مأخذ | ||
مرتبط | سستی، نقص، عیب، عجز، بیهوشی، فرتوتی، نا توانی، بی اساسی، عدم اتکاء، ضعف و ناتوانی، ضعف قوه باء، عنن، خستگی، ماندگی، نقطه ضعف، صعف اخلاقی، تیغه شمشیر، ریزگی، کوچک اندامی، تازه کاری جوانی، کوچکی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ضعف" در زبان فارسی به معنی ناتوانی، کمتوانی یا عدم قدرت است و استفادههای مختلفی دارد. در ادامه به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "ضعف" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | ضعف | ||
معادل ابجد | 950 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | ze'f | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] [قدیمی] | ||
مختصات | (ض ) [ ع . ] (ص .) | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی ضعف | ||
پخش صوت |
سستی - زبون - ناتوانی - نزاری کلمه "ضعف" در زبان فارسی به معنی ناتوانی، کمتوانی یا عدم قدرت است و استفادههای مختلفی دارد. در ادامه به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتن: کلمه "ضعف" به املای صحیح نوشته میشود و باید در متن به دقت استفاده شود. عطف: در جملات میتوان از "ضعف" به عنوان یک اسم استفاده کرد و میتوان آن را به دیگر واژهها با "و" عطف کرد. مثلاً: "ضعف و ناتوانی". تلفظ: این کلمه به صورت "ضَعب" تلفظ میشود. توجه به تلفظ صحیح آن در صحبتکردن مهم است. معنی و سیاق: "ضعف" میتواند در سیاقهای مختلفی به کار برود. به عنوان نمونه: ضعف جسمی، ضعف روحی، ضعف در علمی، و ... جایگاه در جمله: معمولاً این کلمه به عنوان اسم و فاعل یا مفعول در جمله استفاده میشود. مثلاً: "او به دلیل ضعف جسمانی نتوانست در مسابقه شرکت کند." ترکیبها: "ضعف" میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود و معانی مختلفی ایجاد کند. مثلاً: ضعف اعتباری، ضعف اقتصادی و... با رعایت این نکات میتوان از کلمه "ضعف" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
بي بنيگي، بي حالي، بي زوري، بي قوتي، درماندگي، زبوني، سستي، غش، فتور، ناتواني، نقاهت، وهن
قدرت، قوت
weakness, faint, infirmity, asthenia, atony, debility, languor, foible, swoon, puniness
ضعف، الوهن، عجز، موطن ضعف، نقيصة، ركاكة، مأخذ
سستی، نقص، عیب، عجز، بیهوشی، فرتوتی، نا توانی، بی اساسی، عدم اتکاء، ضعف و ناتوانی، ضعف قوه باء، عنن، خستگی، ماندگی، نقطه ضعف، صعف اخلاقی، تیغه شمشیر، ریزگی، کوچک اندامی، تازه کاری جوانی، کوچکی