مختلف
license
98
1667
100
معنی کلمه مختلف
معنی واژه مختلف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | جوراجور، گوناگون، گونه گون، متعدد، متفاوت، متنوع | ||
متضاد | مشابه، همگون | ||
انگلیسی | different, several, various, diverse, disparate, variant, divergent, multifarious, dissimilar, hetero- | ||
عربی | مختلف، آخر، متنوع، متفاوت، عدة أشخاص، غير إعتيادي | ||
مرتبط | متفاوت، متنوع، متمایز، غیر، مغایر، چند، چندین، جدا، گوناگون، غیر متجانس، جورواجو، نابرابر، ناجور، نامساوی، متبادل، واگرا، متباعد، انشعاب پذیر، دارای انواع مختلف، بسیار، غیر مشابه، بی شباهت، ناهمسان، ناهمانند | ||
واژه | مختلف | ||
معادل ابجد | 1150 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | moxtalef | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (مُ تَ لِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی مختلف | ||
پخش صوت |
گوناگون - جورواجور - درهم - ناهمسان - ناهمگون
جوراجور، گوناگون، گونه گون، متعدد، متفاوت، متنوع
مشابه، همگون
different, several, various, diverse, disparate, variant, divergent, multifarious, dissimilar, hetero-
مختلف، آخر، متنوع، متفاوت، عدة أشخاص، غير إعتيادي
متفاوت، متنوع، متمایز، غیر، مغایر، چند، چندین، جدا، گوناگون، غیر متجانس، جورواجو، نابرابر، ناجور، نامساوی، متبادل، واگرا، متباعد، انشعاب پذیر، دارای انواع مختلف، بسیار، غیر مشابه، بی شباهت، ناهمسان، ناهمانند