داخلی
license
98
1667
100
معنی کلمه داخلی
معنی واژه داخلی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اندروني، داخله، دروني | ||
متضاد | بيروني، خارجي | ||
انگلیسی | internal, interior, inner, indoor, inward, territorial, innate, esoteric, ben | ||
عربی | داخلي، باطني، ذاتي، معد للاستعمال عن طريق المعد | ||
ترکی | dahili | ||
فرانسوی | interne | ||
آلمانی | intern | ||
اسپانیایی | interno | ||
ایتالیایی | interno | ||
مرتبط | درونی، باطنی، ناشی از درون، دور از مرز، دور از کرانه، تویی، روحی، خودمانی، خانگی، زیر سقف، معنوی، ذاتی، ارضی، منطقهای، محلی، زمینی، فطری، غریزی، طبیعی، رمزی، محرمانه، مبهم، سری، داخل | ||
واژه | داخلی | ||
معادل ابجد | 645 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | dāxeli | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به داخل) [عربی. فارسی] | ||
مختصات | (خِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | dAxeli | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی داخلی | ||
پخش صوت |
درونی - خانگی
اندروني، داخله، دروني
بيروني، خارجي
internal, interior, inner, indoor, inward, territorial, innate, esoteric, ben
داخلي، باطني، ذاتي، معد للاستعمال عن طريق المعد
dahili
interne
intern
interno
interno
درونی، باطنی، ناشی از درون، دور از مرز، دور از کرانه، تویی، روحی، خودمانی، خانگی، زیر سقف، معنوی، ذاتی، ارضی، منطقهای، محلی، زمینی، فطری، غریزی، طبیعی، رمزی، محرمانه، مبهم، سری، داخل