ناقص
licenseمعنی کلمه ناقص
معنی واژه ناقص
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آهمند، عيبناك، معيوب، ويدا 2- غيركامل، كم، ناتمام، نارسا | ||
متضاد | كامل | ||
انگلیسی | imperfect, incomplete, defective, faulty, malformed, sketchy, fragmentary, half, rudimentary, incorrect, mutilate, manque, imperfective, roughcast, skimpy, half-baked, stickit | ||
عربی | ناقص، منقوص، غير تام، مطفف، ذو عيب، الماضي الناقص قواعد، ناقص من الوجهة القانونية، صيغة الماضي الناقص | ||
ترکی | kusurlu | ||
فرانسوی | imparfait | ||
آلمانی | unvollkommen | ||
اسپانیایی | imperfecto | ||
ایتالیایی | imperfetto | ||
مرتبط | ناکامل، از بین رفتنی، نا تمام، غیر کافی، انجام نشده، معیوب، معلول، دارای کمبود، مقصر، عیبناک، نکوهیده، زده، ناهنجار، بدشکل، بدریخت، عاری از جزئیات، از روی عجله، سطحی، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده، بی ربط، ابتدایی، اولیه، بدوی، غلط، غیر صحیح، نا درست، نا صحیح، ناراست، قلب و تحریف شده، اندوده به شن و اهک، نحیف، لئیم، قلیل، خسیس، اندک، نیم پخته، ناپخته، خل، بی تجربه، خام، شکست خورده، خراب، بد | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ناقص" در زبان فارسی به معنای "کامل نبودن" یا "برخی اجزاء را نداشتن" است. در نوشتار و نگارش فارسی، برای استفاده از این کلمه و کاربردهای مرتبط با آن، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد:
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم بهتر متنهای فارسی کمک کند. | ||
واژه | ناقص | ||
معادل ابجد | 241 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | nāqes | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (قِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | nAqes | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی ناقص | ||
پخش صوت |
نارسا - نیمه کاره - ناآزموده - کم - کاستیمند کلمه "ناقص" در زبان فارسی به معنای "کامل نبودن" یا "برخی اجزاء را نداشتن" است. در نوشتار و نگارش فارسی، برای استفاده از این کلمه و کاربردهای مرتبط با آن، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد: نحو و ساختار جملات: جایگاه"ناقص" در جملات: استفاده در ترکیبات: مضامین و معانی: توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم بهتر متنهای فارسی کمک کند.
1- آهمند، عيبناك، معيوب، ويدا
2- غيركامل، كم، ناتمام، نارسا
كامل
imperfect, incomplete, defective, faulty, malformed, sketchy, fragmentary, half, rudimentary, incorrect, mutilate, manque, imperfective, roughcast, skimpy, half-baked, stickit
ناقص، منقوص، غير تام، مطفف، ذو عيب، الماضي الناقص قواعد، ناقص من الوجهة القانونية، صيغة الماضي الناقص
kusurlu
imparfait
unvollkommen
imperfecto
imperfetto
ناکامل، از بین رفتنی، نا تمام، غیر کافی، انجام نشده، معیوب، معلول، دارای کمبود، مقصر، عیبناک، نکوهیده، زده، ناهنجار، بدشکل، بدریخت، عاری از جزئیات، از روی عجله، سطحی، پاره پاره، جزء جزء، شکسته، ریز شده، بی ربط، ابتدایی، اولیه، بدوی، غلط، غیر صحیح، نا درست، نا صحیح، ناراست، قلب و تحریف شده، اندوده به شن و اهک، نحیف، لئیم، قلیل، خسیس، اندک، نیم پخته، ناپخته، خل، بی تجربه، خام، شکست خورده، خراب، بد