خارجی
licenseمعنی کلمه خارجی
معنی واژه خارجی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بروني، بيروني، ظاهري، اجنبي، بيگانه، غريب، غريبه ، برونمرزي ، پيروفرقه خوارج | ||
متضاد | داخلي، دروني آشنا، خودي، هموطن 1- برونمرزي 2- پيروفرقه خوارج | ||
انگلیسی | foreign, outside, out, external, outer, exterior, alien, exotic, oversea, extrinsic, extraneous, peripheral, extern, strange, foreigner, gringo, extra- | ||
عربی | أجنبي | ||
ترکی | yabancı | ||
فرانسوی | Étranger | ||
آلمانی | ausländisch | ||
اسپانیایی | extranjero | ||
ایتالیایی | straniero | ||
مرتبط | خارجه، خارج، بیگانه، اجنبی، بیرونی، برونی، ظاهری، ظاهر، حذف شده، افشاء شده، اشکار، بیرون، واقع در سطح خارجی، غریب، مغایر، غیر، غیره، عجیب و غریب، انطرف دریا، متعلق بماوراء دریاها، فرعی، دارای مبداء خارجی، جزئي، اتفاقی، غیر اصلی، خارج از قلمرو چیزی، پیرامونی، جنبی، ثانوی، دورهای، واقع در خارج، عجیب، غریبه، عجب، مخالف، خصوصا انگلیسی یا امریکایی، خارج از | ||
واژه | خارجی | ||
معادل ابجد | 814 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | xāreji | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به خارج) [عربی. فارسی] | ||
مختصات | (رِ) | ||
آواشناسی | xAreji | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی خارجی | ||
پخش صوت |
بیگانه - انیرانی - بیرونی - فرنگی
بروني، بيروني، ظاهري، اجنبي، بيگانه، غريب، غريبه ، برونمرزي ، پيروفرقه خوارج
داخلي، دروني آشنا، خودي، هموطن
1- برونمرزي
2- پيروفرقه خوارج
foreign, outside, out, external, outer, exterior, alien, exotic, oversea, extrinsic, extraneous, peripheral, extern, strange, foreigner, gringo, extra-
أجنبي
yabancı
Étranger
ausländisch
extranjero
straniero
خارجه، خارج، بیگانه، اجنبی، بیرونی، برونی، ظاهری، ظاهر، حذف شده، افشاء شده، اشکار، بیرون، واقع در سطح خارجی، غریب، مغایر، غیر، غیره، عجیب و غریب، انطرف دریا، متعلق بماوراء دریاها، فرعی، دارای مبداء خارجی، جزئي، اتفاقی، غیر اصلی، خارج از قلمرو چیزی، پیرامونی، جنبی، ثانوی، دورهای، واقع در خارج، عجیب، غریبه، عجب، مخالف، خصوصا انگلیسی یا امریکایی، خارج از