حال
license
98
1667
100
معنی کلمه حال
معنی واژه حال
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | حلولكننده، جايگيرنده، واردشونده | ||
متضاد | گذشته 1- اينك، حالا 2- لحظه، دم، هنگام 3- زمان حاضر، مضارع 4- خوشي، سرمستي 5- ذوق 6- وجد، شور، نشاط 7- جريان، ماجرا 8- انرژي، تاب، توان 9- روش، شيوه، طريقه | ||
انگلیسی | mood, situation, condition, state, status, circumstance, pep, fettle, health, self, now | ||
عربی | الآن | ||
ترکی | Şimdi | ||
فرانسوی | maintenant | ||
آلمانی | jetzt | ||
اسپانیایی | ahora | ||
ایتالیایی | ora | ||
مرتبط | حالت، حوصله، وجه، مزاج، مشرب، وضعیت، وضع، موقعیت، جا، شرط، چگونگی، روزگار، دولت، ایالت، کشور، استان، مقام، امر، شرایط محیط، شرح، تفصیل، نیرو، چالاکی، بشاشت، یونجه، نظم و ترتیب، سلامت، سلامتی، تندرستی، بهبودی، نفس، نفس خود، شخصیت، جنبه | ||
واژه | حال | ||
معادل ابجد | 39 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | hāl | ||
نقش دستوری | قید | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (اِفا.) | ||
آواشناسی | hAl | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی حال | ||
پخش صوت |
اکنون - ایدون - اینک - اینگاه - کنون
حلولكننده، جايگيرنده، واردشونده
گذشته
1- اينك، حالا
2- لحظه، دم، هنگام
3- زمان حاضر، مضارع
4- خوشي، سرمستي
5- ذوق
6- وجد، شور، نشاط
7- جريان، ماجرا
8- انرژي، تاب، توان
9- روش، شيوه، طريقه
mood, situation, condition, state, status, circumstance, pep, fettle, health, self, now
الآن
Şimdi
maintenant
jetzt
ahora
ora
حالت، حوصله، وجه، مزاج، مشرب، وضعیت، وضع، موقعیت، جا، شرط، چگونگی، روزگار، دولت، ایالت، کشور، استان، مقام، امر، شرایط محیط، شرح، تفصیل، نیرو، چالاکی، بشاشت، یونجه، نظم و ترتیب، سلامت، سلامتی، تندرستی، بهبودی، نفس، نفس خود، شخصیت، جنبه