باطن
licenseمعنی کلمه باطن
معنی واژه باطن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اسم، پنهان، ناپديد، نهان، اندرون، داخل، درون، دل، ضمير، طينت، قلب، نيت ، اصل، حقيقت، صريح، ظاهر ، خلوت | ||
متضاد | آشكار، آشكارا، عيان، معلوم برون، ظاهر جلوت | ||
انگلیسی | inside, conscience | ||
عربی | داخل، الجزء الداخلي من، في الداخل، داخلي، باطن، داخلا، ضمن، داخليا، نحو الداخل | ||
ترکی | İçeri | ||
فرانسوی | À l'intérieur | ||
آلمانی | innen | ||
اسپانیایی | adentro | ||
ایتالیایی | dentro | ||
مرتبط | داخل، تو، اعضای داخلی، وجدان، ضمیر، دل | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "باطن" در زبان فارسی به معنای درون، ماهیت نهانی یا پنهان چیزی است. در نوشتار و استفاده از این کلمه، میتوان به چند نکته قواعدی و نگارشی اشاره کرد:
با رعایت این نکات، میتوانید به نحو احسن از کلمه "باطن" در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | باطن | ||
معادل ابجد | 62 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | bāten | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (طِ) [ ع . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | bAten | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی باطن | ||
پخش صوت |
اندرون - درون - نهان کلمه "باطن" در زبان فارسی به معنای درون، ماهیت نهانی یا پنهان چیزی است. در نوشتار و استفاده از این کلمه، میتوان به چند نکته قواعدی و نگارشی اشاره کرد: استفاده صحیح: کلمه "باطن" در جملات به عنوان اسم استفاده میشود. برای مثال: نقطهگذاری: هنگام استفاده از "باطن" در جملات، باید به رعایت نقطهگذاری توجه شود. اگر "باطن" در وسط جمله باشد، به نقطهگذاری قبل و بعد آن توجه کنید. ترکیبات: "باطن" میتواند در ترکیبات مختلف استفاده شود، مانند "باطن انسان"، "حقایق باطن" و غیره. استفاده درست از ترکیبات میتواند به جذابتر شدن نگارش کمک کند. نقش ظاهری و باطنی: در نوشتارهای فلسفی یا ادبی، میتوان از "باطن" به عنوان نقطه مقابل ظاهری، استفاده کرد. این نکته میتواند به تعمیق مفاهیم کمک کند. با رعایت این نکات، میتوانید به نحو احسن از کلمه "باطن" در نوشتار خود استفاده کنید.
اسم، پنهان، ناپديد، نهان، اندرون، داخل، درون، دل، ضمير، طينت، قلب، نيت ، اصل، حقيقت، صريح، ظاهر ، خلوت
آشكار، آشكارا، عيان، معلوم برون، ظاهر جلوت
inside, conscience
داخل، الجزء الداخلي من، في الداخل، داخلي، باطن، داخلا، ضمن، داخليا، نحو الداخل
İçeri
À l'intérieur
innen
adentro
dentro
داخل، تو، اعضای داخلی، وجدان، ضمیر، دل