حریف
licenseمعنی کلمه حریف
معنی واژه حریف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- دوست، رفيق، يار، همدم 2- محبوب، معشوق 3- همراه، هممجلس، هممحفل، همنشين، معاشر 4- همپيشه، همكار 5- مدعي، معارض، مخالف 6- هماورد 7- رقيب 8- طرف مقابل، طرف مخالف 9- همزور، همنبرد 10- همشان، هممقام 11- همپياله، همپيك | ||
انگلیسی | opponent, adversary, rival, match, foe, competitor, the opponent | ||
عربی | الخصم | ||
ترکی | rakip | ||
فرانسوی | l'adversaire | ||
آلمانی | der gegner | ||
اسپانیایی | el oponente | ||
ایتالیایی | l'avversario | ||
مرتبط | طرف، منازع، دشمن، رقیب، خصم، مدعی، هم چشمی، سبقت گیر، هم چشمی کننده، تطابق، مسابقه، تطبیق، کبریت، جفت، عدو، ضد، سبقت جو، هم اورد، هم کار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حریف" در زبان فارسی به معنای رقیب یا شخصی است که در یک فعالیت یا رقابت با شخص دیگری درگیر است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در جملات، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "حریف" به شکل صحیح و مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | حریف | ||
معادل ابجد | 298 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
نقش دستوری | صفت | ||
مختصات | (حَ) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | harif | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی حریف | ||
پخش صوت |
هم آورد - هماورد - همزور کلمه "حریف" در زبان فارسی به معنای رقیب یا شخصی است که در یک فعالیت یا رقابت با شخص دیگری درگیر است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در جملات، میتوان به نکات زیر توجه کرد: جایگاه کلمه در جمله: صرف و تغییرات ساختی: هماهنگی در جمع و مفرد: نکات نگارشی: با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "حریف" به شکل صحیح و مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
1- دوست، رفيق، يار، همدم
2- محبوب، معشوق
3- همراه، هممجلس، هممحفل، همنشين، معاشر
4- همپيشه، همكار
5- مدعي، معارض، مخالف
6- هماورد
7- رقيب
8- طرف مقابل، طرف مخالف
9- همزور، همنبرد
10- همشان، هممقام
11- همپياله، همپيك
opponent, adversary, rival, match, foe, competitor, the opponent
الخصم
rakip
l'adversaire
der gegner
el oponente
l'avversario
طرف، منازع، دشمن، رقیب، خصم، مدعی، هم چشمی، سبقت گیر، هم چشمی کننده، تطابق، مسابقه، تطبیق، کبریت، جفت، عدو، ضد، سبقت جو، هم اورد، هم کار