مشام
licenseمعنی کلمه مشام
معنی واژه مشام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بويايي، شامه 2- بيني 3- شم | ||
انگلیسی | consideration | ||
عربی | نظر، بحث، اعتبار، مراعاة، مقابل، أهمية، درس، رأي، احترام، الأخذ بعين الإعتبار، مكافأة، تدقيق النظر، تعويض مالي | ||
ترکی | burun | ||
فرانسوی | nez | ||
آلمانی | nase | ||
اسپانیایی | nariz | ||
ایتالیایی | naso | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مشام" در زبان فارسی به معنای حس بویایی یا بینی (از نظر ادبی) استفاده میشود و در اصطلاحات ادبی و شعر نیز به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "مشام" به صورت مؤثر و زیبا در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | مشام | ||
معادل ابجد | 381 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mašām[m] | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: مشامّ] | ||
مختصات | (مَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | maSAm | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی مشام | ||
پخش صوت |
بینی - بویایی کلمه "مشام" در زبان فارسی به معنای حس بویایی یا بینی (از نظر ادبی) استفاده میشود و در اصطلاحات ادبی و شعر نیز به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میشود: معنی و کاربرد: "مشام" به طور خاص برای توصیف حس بویایی یا محیطی که بوی خاصی دارد، استفاده میشود. این کلمه بیشتر در متون ادبی و شعرها به کار میرود. قیدها و توصیفها: هنگامی که از "مشام" استفاده میکنید، میتوانید از قیدها و صفات برای توصیف بوها یا احساسی که حس بویایی به شما منتقل میکند استفاده کنید. مثلاً: "مشامم با بوی گل سرخ عطرآگین شد." ترکیبها: کلمه "مشام" میتواند با سایر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال: "مشام نوازشگر"، "مشام لذتبر" و غیره. فعلهای وابسته: معمولاً با "مشام" فعلهایی چون "حس کردن"، "احساس کردن" یا "بوییدن" به کار میروند. برای نمونه: "مشامم بوی خوشی را حس کرد." نقطهگذاری: در متون رسمی و ادبی، باید به قواعد نقطهگذاری دقت کنید تا جملهها واضحتر و قابل فهمتر باشند. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "مشام" به صورت مؤثر و زیبا در نوشتههای خود استفاده کنید.
1- بويايي، شامه
2- بيني
3- شم
consideration
نظر، بحث، اعتبار، مراعاة، مقابل، أهمية، درس، رأي، احترام، الأخذ بعين الإعتبار، مكافأة، تدقيق النظر، تعويض مالي
burun
nez
nase
nariz
naso