مریض
licenseمعنی کلمه مریض
معنی واژه مریض
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آهمند، بستري، بيمار، دردمند، رنجور، عليل، كسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم | ||
متضاد | تندرست، سالم | ||
انگلیسی | sick, ill, ailing, unwell, morbid, valetudinarian, sickish, patient, invalid | ||
عربی | مريض، مرضي، مصاب، سقيم، عليل، به علة، متخم حتى السأم، مغثي، متقزز، غير صحي، شاحب، معتل | ||
ترکی | hasta | ||
فرانسوی | malade | ||
آلمانی | krank | ||
اسپانیایی | enfermo | ||
ایتالیایی | malato | ||
مرتبط | بیمار، خسته، علیل، ناساز، بد، سوء، ناشی، بدحال، ناپاک، ویژه ناخوشی، وحشتاور، وسواسی، خیالی، کسل، کمی ناخوش، تا اندازهای تهوع اور، حالندار، فالج | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مریض" در زبان فارسی به معنای فردی است که به یک بیماری مبتلا شده است. در نوشتار و استفاده از این کلمه، نکات زیر قابل توجه است:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "مریض" به درستی و به زیبایی در نوشتارهای فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | مریض | ||
معادل ابجد | 1050 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mariz | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی، جمع: مرضی] (پزشکی) | ||
مختصات | (مَ) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | mariz | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی مریض | ||
پخش صوت |
بیمار - دردمند - رنجور - ناخوش کلمه "مریض" در زبان فارسی به معنای فردی است که به یک بیماری مبتلا شده است. در نوشتار و استفاده از این کلمه، نکات زیر قابل توجه است: نحوه نگارش: کلمه "مریض" به صورت صحیح به همین شکل نوشته میشود و باید دقت کرد که از حرف "ر" و حرف "ض" به درستی استفاده شود. گرایش به اصطلاحات پزشکی: در متون پزشکی و علمی، میتوان از کلمات دیگر مانند "بیمار" نیز به جای "مریض" استفاده کرد که ممکن است به لحاظ حرفهای رسمیتر باشد. استفاده در جملات: هنگام استفاده از کلمه "مریض"، باید به نحوه ساختار جمله دقت کرد. به عنوان مثال: عدم استفاده نادرست: برخی افراد ممکن است کلمه "مریض" را به شکل نادرستی مانند "مریضی" به کار ببرند. "مریض" به عنوان صفت و اسم استفاده میشود، و "مریضی" به معنی بیماری است. با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "مریض" به درستی و به زیبایی در نوشتارهای فارسی استفاده کرد.
آهمند، بستري، بيمار، دردمند، رنجور، عليل، كسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم
تندرست، سالم
sick, ill, ailing, unwell, morbid, valetudinarian, sickish, patient, invalid
مريض، مرضي، مصاب، سقيم، عليل، به علة، متخم حتى السأم، مغثي، متقزز، غير صحي، شاحب، معتل
hasta
malade
krank
enfermo
malato
بیمار، خسته، علیل، ناساز، بد، سوء، ناشی، بدحال، ناپاک، ویژه ناخوشی، وحشتاور، وسواسی، خیالی، کسل، کمی ناخوش، تا اندازهای تهوع اور، حالندار، فالج