سِر
licenseمعنی کلمه سِر
معنی واژه سِر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | head, end, tip, mystery, secret, top, pate, chief, noggin, point, beginning, glide, slide, piece, cover, sliding, edge, apex, plug, acme, extremity, noddle, corona, headpiece, inception, inchoation, incipience, lid, nob, origin, pash, vertex, flower, lead-off, at, on, during, near | ||
عربی | رئيس، رأس، قائد، زعيم، رأسية، قمة، رأس الإنسان، منبع، رغوة، أعلى الشئ، سنبلة، الرأس جزء من آلة، الجزء ألاعلى من السرير، صدر الشىء، المكتب الرئسي، مقام الزعامة، مقدم السفينة، وجه القطعة النقدية، ترأس، قاد، تزعم، تصدر، تقدم، توج برأسية، حصد، ركل كرة، واجه، رأسي، ذا رأسا | ||
مرتبط | سر، رئيس، راس، رهبر، کله، نوک، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، انعام، سرقلم، نک، راز، معما، رمز، هنر، لغز، دستگاه سری، بالا، تاپ، قله، مغز، سر یا قسمتی از سر انسان، رئیس، فرمانده، پیشرو، سالار، سید، سرانسان، سطل چوبی، لیوان چوبی، نقطه، نکته، مرحله، درجه، موضوع، شروع، ابتدا، اغاز، اقدام، خاستگاه، سبک پریدن، لغزش، لغزنده، سرسره، سراشیبی، ریزش، قطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پوشش، جلد، رویه، روپوش، فرش، لبه، کناره، مرز، کنار، ضلع، اوج، تارک، راس زاویه، دو شاخه، توپی، قاچ، شیر، سوراخ گیر، بحران، منتها، مرتفعترین نقطه، نهایت، شدت، غایت، حد نهایی، پشت گردن، تاج، هاله، اکلیل، حلقه نور دور خورشید، کلاه، سرصفحه، سرلوحه، هوش، ادراک، دریافت، درجه گیری، اصل، وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین، مقدمه، دیباچه، نادانئی، کلاهک، دریچه، چفت، سر پوش، پلک چشم، ضربت بر سر، دستیگره، قلنبه، کسیکه از طبقات بالاباشد، منشاء، مبدا، نسب، ضربت خردکننده، باران شدید، یورش، نرمی، فرق، سمتالراس، فرق سر، گل، شکوفه، درخت گل، نخبه، رهبری، ضربت، در، به، بر، در نتیجه، نزدیک، بر روی، روی، در روی، طی، در طی، هنگام، در مدت، ظرف، نزد، قریب | ||
واژه | سِر | ||
معادل ابجد | 260 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی سِر | ||
پخش صوت |
پنهان - پوشیده - راز - نهان
head, end, tip, mystery, secret, top, pate, chief, noggin, point, beginning, glide, slide, piece, cover, sliding, edge, apex, plug, acme, extremity, noddle, corona, headpiece, inception, inchoation, incipience, lid, nob, origin, pash, vertex, flower, lead-off, at, on, during, near
رئيس، رأس، قائد، زعيم، رأسية، قمة، رأس الإنسان، منبع، رغوة، أعلى الشئ، سنبلة، الرأس جزء من آلة، الجزء ألاعلى من السرير، صدر الشىء، المكتب الرئسي، مقام الزعامة، مقدم السفينة، وجه القطعة النقدية، ترأس، قاد، تزعم، تصدر، تقدم، توج برأسية، حصد، ركل كرة، واجه، رأسي، ذا رأسا
سر، رئيس، راس، رهبر، کله، نوک، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، انعام، سرقلم، نک، راز، معما، رمز، هنر، لغز، دستگاه سری، بالا، تاپ، قله، مغز، سر یا قسمتی از سر انسان، رئیس، فرمانده، پیشرو، سالار، سید، سرانسان، سطل چوبی، لیوان چوبی، نقطه، نکته، مرحله، درجه، موضوع، شروع، ابتدا، اغاز، اقدام، خاستگاه، سبک پریدن، لغزش، لغزنده، سرسره، سراشیبی، ریزش، قطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پوشش، جلد، رویه، روپوش، فرش، لبه، کناره، مرز، کنار، ضلع، اوج، تارک، راس زاویه، دو شاخه، توپی، قاچ، شیر، سوراخ گیر، بحران، منتها، مرتفعترین نقطه، نهایت، شدت، غایت، حد نهایی، پشت گردن، تاج، هاله، اکلیل، حلقه نور دور خورشید، کلاه، سرصفحه، سرلوحه، هوش، ادراک، دریافت، درجه گیری، اصل، وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین، مقدمه، دیباچه، نادانئی، کلاهک، دریچه، چفت، سر پوش، پلک چشم، ضربت بر سر، دستیگره، قلنبه، کسیکه از طبقات بالاباشد، منشاء، مبدا، نسب، ضربت خردکننده، باران شدید، یورش، نرمی، فرق، سمتالراس، فرق سر، گل، شکوفه، درخت گل، نخبه، رهبری، ضربت، در، به، بر، در نتیجه، نزدیک، بر روی، روی، در روی، طی، در طی، هنگام، در مدت، ظرف، نزد، قریب