جلد
licenseمعنی کلمه جلد
معنی واژه جلد
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بهتعجيل، تند، تندوتيز، تندي، جليد، چابك، چالاك، چست، زرنگي، زرنگ، سريع، شتابناك، فرز | ||
متضاد | كند | ||
انگلیسی | cover, volume, skin, case, copy, binding, jacket, holster, tome, covering, shell, integument, epidermis, sheath, tegument, nimble, quick | ||
عربی | غطاء، ستار، ملجأ، غلاف كتاب، حجاب، ستر، غطى، شمل، جامع، هيمن، صوب المسدس إلى، حمى، سافر، استغرق، عالج، صان، كسا، تحضن، زود، اجتاز، اشترى، لف، عمل كبديل لغيره | ||
ترکی | kapak | ||
فرانسوی | couverture | ||
آلمانی | abdeckung | ||
اسپانیایی | cubrir | ||
ایتالیایی | copertina | ||
مرتبط | پوشش، رویه، سر، روپوش، فرش، حجم، کتاب، درجه صدا، مجلد، اندازه، پوست، چرم، پوست انسان، خیک، خیگ، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، نسخه، رونوشت، نسخه برداری، مسوده، انقیاد، شیرازه، صاحفی، ژاکت، کت، نیمتنه، پوشه، جلد چرمی هفت تیر وتپانجه، کتاب قطور، دفتر، جلد بزرگ، سر پوش، صدف، قشر، خمپاره، گلوله توپ، پوست برونی، بشره، روپوست، غلاف، پوش، نیام، مهبل، پوشش طبیعی پوست، پوشش اندام، زیرک، چابک، چالاک، سریع، فوری، زنده | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جلد" در زبان فارسی چندین معنی و کاربرد دارد و بسته به زمینه استفاده، ممکن است نیاز به رعایت برخی قواعد نگارشی و دستوری داشته باشد. در ادامه به چند نکته مهم اشاره میشود:
با رعایت این قواعد، میتوان به درستی از کلمه "جلد" در نگارشهای فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | جلد | ||
معادل ابجد | 37 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | jald | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (جَ) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | jald | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی جلد | ||
پخش صوت |
پوست - پوشش - پوشینه - رویه - فرز - لایه کلمه "جلد" در زبان فارسی چندین معنی و کاربرد دارد و بسته به زمینه استفاده، ممکن است نیاز به رعایت برخی قواعد نگارشی و دستوری داشته باشد. در ادامه به چند نکته مهم اشاره میشود: معنی و کاربرد: مصادر و جمع: توجه به نگارش: استفاده از علائم نگارشی: با رعایت این قواعد، میتوان به درستی از کلمه "جلد" در نگارشهای فارسی استفاده کرد.
بهتعجيل، تند، تندوتيز، تندي، جليد، چابك، چالاك، چست، زرنگي، زرنگ، سريع، شتابناك، فرز
كند
cover, volume, skin, case, copy, binding, jacket, holster, tome, covering, shell, integument, epidermis, sheath, tegument, nimble, quick
غطاء، ستار، ملجأ، غلاف كتاب، حجاب، ستر، غطى، شمل، جامع، هيمن، صوب المسدس إلى، حمى، سافر، استغرق، عالج، صان، كسا، تحضن، زود، اجتاز، اشترى، لف، عمل كبديل لغيره
kapak
couverture
abdeckung
cubrir
copertina
پوشش، رویه، سر، روپوش، فرش، حجم، کتاب، درجه صدا، مجلد، اندازه، پوست، چرم، پوست انسان، خیک، خیگ، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، نسخه، رونوشت، نسخه برداری، مسوده، انقیاد، شیرازه، صاحفی، ژاکت، کت، نیمتنه، پوشه، جلد چرمی هفت تیر وتپانجه، کتاب قطور، دفتر، جلد بزرگ، سر پوش، صدف، قشر، خمپاره، گلوله توپ، پوست برونی، بشره، روپوست، غلاف، پوش، نیام، مهبل، پوشش طبیعی پوست، پوشش اندام، زیرک، چابک، چالاک، سریع، فوری، زنده