اصل
licenseمعنی کلمه اصل
معنی واژه اصل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اساس، بن، بنياد، بيخ، پايه، جوهر، ذات، ريشه، سرشت، شالوده، طبيعت، عين، فطرت، كنه، گوهر، لب، مايه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب | ||
انگلیسی | origin, principle, axiom, maxim, element, point, root, quintessence, real, motif, rootstock, provenance, radical, paternity, stem, strain, authorship, mother, principium, fatherhood, germ, inception, original, genuine | ||
عربی | الأصل، أصل، منشأ، مصدر، جذر، أرومة، منبت، محتد، مكان الوصول | ||
ترکی | orijinal | ||
فرانسوی | original | ||
آلمانی | original | ||
اسپانیایی | original | ||
ایتالیایی | originale | ||
مرتبط | منشاء، خاستگاه، مصدر، قاعده، قاعده کلی، حقیقت، اصل موضوعه، بدیهیات، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، پند، مثل، گفته اخلاقی، عنصر، جسم بسیط، جوهر فرد، محیط طبیعی، نقطه، نکته، مرحله، درجه، موضوع، ریشه، پایه، بنیاد، پنجمین و بالاترین عنصر وجود، عنصر پنجم یعنی 'اثیر' یا 'اتر'، ریل، موتیف، مایه اصلی، شکل عمده، ساقه زیر زمینی، زادگاه، حد، منطقه قدرت یا درک، رادیکال، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، صفات پدری، اصلیت، رفتار پدرانه، ساقه، تنه، میله، گردنه، زور، کشش، تقلا، کوشش، نویسندگی، تالیف و تصنیف، ابداع، ابتکار، احدای، مادر، ننه، مام، والده، سر چشمه، اصل عمده و اساسی، اس اساس، پدری، جنین، میکرب، شروع، اغاز، دریافت، سر، درجه گیری، اصلی، اصیل، بدیع، بکر، ابتکاری، واقعی، خالص، حقیقی، درست | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "اصل" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی به کار رود و قواعد نگارشی و دستوری خاص خود را دارد. در ادامه به بررسی برخی از این قواعد و نکات میپردازیم:
با توجه به این نکات، میتوانیم بهراحتی از کلمه "اصل" در جملات و متون مختلف استفاده کنیم و دقت لازم را در نگارش و بیان معنا به خرج دهیم. | ||
واژه | اصل | ||
معادل ابجد | 121 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | 'asl | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اصول] | ||
مختصات | ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | 'asl | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی اصل | ||
پخش صوت |
بنیاد - بن - ریشه - پایه - نهاد - آغازه - بیخ کلمه "اصل" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی به کار رود و قواعد نگارشی و دستوری خاص خود را دارد. در ادامه به بررسی برخی از این قواعد و نکات میپردازیم: معنی کلمه: نحوه کاربرد: ساختار جمله: نکات نگارشی: با توجه به این نکات، میتوانیم بهراحتی از کلمه "اصل" در جملات و متون مختلف استفاده کنیم و دقت لازم را در نگارش و بیان معنا به خرج دهیم.
اساس، بن، بنياد، بيخ، پايه، جوهر، ذات، ريشه، سرشت، شالوده، طبيعت، عين، فطرت، كنه، گوهر، لب، مايه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب
origin, principle, axiom, maxim, element, point, root, quintessence, real, motif, rootstock, provenance, radical, paternity, stem, strain, authorship, mother, principium, fatherhood, germ, inception, original, genuine
الأصل، أصل، منشأ، مصدر، جذر، أرومة، منبت، محتد، مكان الوصول
orijinal
original
original
original
originale
منشاء، خاستگاه، مصدر، قاعده، قاعده کلی، حقیقت، اصل موضوعه، بدیهیات، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، پند، مثل، گفته اخلاقی، عنصر، جسم بسیط، جوهر فرد، محیط طبیعی، نقطه، نکته، مرحله، درجه، موضوع، ریشه، پایه، بنیاد، پنجمین و بالاترین عنصر وجود، عنصر پنجم یعنی 'اثیر' یا 'اتر'، ریل، موتیف، مایه اصلی، شکل عمده، ساقه زیر زمینی، زادگاه، حد، منطقه قدرت یا درک، رادیکال، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، صفات پدری، اصلیت، رفتار پدرانه، ساقه، تنه، میله، گردنه، زور، کشش، تقلا، کوشش، نویسندگی، تالیف و تصنیف، ابداع، ابتکار، احدای، مادر، ننه، مام، والده، سر چشمه، اصل عمده و اساسی، اس اساس، پدری، جنین، میکرب، شروع، اغاز، دریافت، سر، درجه گیری، اصلی، اصیل، بدیع، بکر، ابتکاری، واقعی، خالص، حقیقی، درست