مقتضی
license
98
1667
100
معنی کلمه مقتضی
معنی واژه مقتضی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- درخور، مناسب، شايسته 3- حاجت، ضرورت، لزوم 4- سبب، موجب، علت | ||
انگلیسی | appropriate, due, expedient, suitable, advisable, just, fit, material, meet, exigible, required | ||
عربی | مناسب، ملائم، كاف، موافق، خصص، استولى، أخذ من غير إذن، فرد لغرض معين | ||
ترکی | uygun | ||
فرانسوی | approprié | ||
آلمانی | geeignet | ||
اسپانیایی | adecuado | ||
ایتالیایی | adeguata | ||
مرتبط | در خور، باب، ناشی از، قابل پرداخت، سر رسد، تهورامیز، شایسته، سازگار، خوب، فرا خور، قابل توصیه، معقول، مقرون بصلاح، مصلحتامیز، درست، عادل، منصفانه، منصف، بجا، تندرست، مادی، جسمانی، اساسی، اصولی، کلی، دلچسب، قابل مطالبه، قابل تقاضا، قابل ادعا، مطالبهکردنی | ||
واژه | مقتضی | ||
معادل ابجد | 1350 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | moqtazi | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] [قدیمی] | ||
مختصات | (مُ تَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | moqtazi | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی مقتضی | ||
پخش صوت |
شایسته - در خور - درخواست شده
1-اسم
2- درخور، مناسب، شايسته
3- حاجت، ضرورت، لزوم
4- سبب، موجب، علت
appropriate, due, expedient, suitable, advisable, just, fit, material, meet, exigible, required
مناسب، ملائم، كاف، موافق، خصص، استولى، أخذ من غير إذن، فرد لغرض معين
uygun
approprié
geeignet
adecuado
adeguata
در خور، باب، ناشی از، قابل پرداخت، سر رسد، تهورامیز، شایسته، سازگار، خوب، فرا خور، قابل توصیه، معقول، مقرون بصلاح، مصلحتامیز، درست، عادل، منصفانه، منصف، بجا، تندرست، مادی، جسمانی، اساسی، اصولی، کلی، دلچسب، قابل مطالبه، قابل تقاضا، قابل ادعا، مطالبهکردنی