روح
licenseمعنی کلمه روح
معنی واژه روح
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- جان، روان 2- امر، وحي 3- فرشته، ملك 4- صفا | ||
متضاد | جسد، جسم، كالبد | ||
انگلیسی | spirit, ghost, psyche, spook, specter, sprite, esprit, phantom, wraith, nature, apparition, phantasm, umbra, breeze, calmness, fantom, numen, phantasma, placidity, spunkie, zing, the ghost | ||
عربی | روح، كحول، حيوية، شبح، روح معنوية، شخصية، شجاعة، نفس روح، مسكر، مزاج عقلي أو نفسي، شخص، نشاط، رفع المعنويات، خطف خفية | ||
ترکی | hayalet | ||
فرانسوی | le fantôme | ||
آلمانی | das gespenst | ||
اسپانیایی | el fantasma | ||
ایتالیایی | il fantasma | ||
مرتبط | روحیه، معنی، جرات، شبح، خیال، تجسم روح، ظاهر فریبنده، دیو، جن، تخیل، وهم، خیال وفکر، هم، نشاط، هوش، ذکاوت، منظر، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ، طبیعت، ماهیت، سرشت، ذات، فطرت، ظهور، تجسم، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام، سایه، نقطه تاریک، نسیم، بادملایم، باد شمال یا شمال شرقی، ارامش، ملایمت، متانت، تمکین، سامان، الوهیت، وجود الهی، خدا، چشم بندی، صفاء، جرقه اتش، بارقه، گرمی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ، زور، قدرت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "روح" در زبان فارسی معمولاً به معنای نفس، جان، یا وجود غیرمادی انسان یا موجودات زنده به کار میرود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات میتوانید به شکل صحیح و مؤثری از کلمه "روح" در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | روح | ||
معادل ابجد | 214 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | ro[w]h | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: رَوح] [قدیمی] | ||
مختصات | (رُ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | ruh | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی روح | ||
پخش صوت |
روان - روان - جان - فروهر کلمه "روح" در زبان فارسی معمولاً به معنای نفس، جان، یا وجود غیرمادی انسان یا موجودات زنده به کار میرود. در زیر به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میشود: نوشتار صحیح: کلمه "روح" به صورت صحیح و استاندارد نوشته میشود و باید از نوشتن آن به اشکال غیررسمی یا اشتباه پرهیز کرد. نقش دستوری: کلمه "روح" میتواند در جمله به عنوان اسم مورد استفاده قرار گیرد. برای مثال: ترکیبها: "روح" با بسیاری از کلمات دیگر ترکیب میشود. مانند: نوشتار معنایی: بسته به زمینه، معنای کلمه ممکن است متفاوت باشد. در متون فلسفی، ادبی، دینی و عرفانی، "روح" دارای معانی خاص و عمیقتری است. استفادههای مجازی: در زبان فارسی، "روح" میتواند به صورت مجازی نیز به کار برود، برای مثال به معنای حیات یا انرژی در یک اثر هنری یا محیط، مانند: با رعایت این نکات میتوانید به شکل صحیح و مؤثری از کلمه "روح" در نوشتار خود استفاده کنید.
1- جان، روان
2- امر، وحي
3- فرشته، ملك
4- صفا
جسد، جسم، كالبد
spirit, ghost, psyche, spook, specter, sprite, esprit, phantom, wraith, nature, apparition, phantasm, umbra, breeze, calmness, fantom, numen, phantasma, placidity, spunkie, zing, the ghost
روح، كحول، حيوية، شبح، روح معنوية، شخصية، شجاعة، نفس روح، مسكر، مزاج عقلي أو نفسي، شخص، نشاط، رفع المعنويات، خطف خفية
hayalet
le fantôme
das gespenst
el fantasma
il fantasma
روحیه، معنی، جرات، شبح، خیال، تجسم روح، ظاهر فریبنده، دیو، جن، تخیل، وهم، خیال وفکر، هم، نشاط، هوش، ذکاوت، منظر، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ، طبیعت، ماهیت، سرشت، ذات، فطرت، ظهور، تجسم، تصویر ذهنی، حاصل خیال و وهم، تصور خام، سایه، نقطه تاریک، نسیم، بادملایم، باد شمال یا شمال شرقی، ارامش، ملایمت، متانت، تمکین، سامان، الوهیت، وجود الهی، خدا، چشم بندی، صفاء، جرقه اتش، بارقه، گرمی، جیغ شدید و تند، صدایی شبیه جیغ، زور، قدرت