زیر مجموعه ها
×
×
كِشتنِ جو به جاى كنجد
licenseمحبوب القلوب
وكانَ سَيِّدُهُ أمَرَهُ أن يَزرَعَ لَهُ في أرضِهِ السِّمسِمَ، فَزَرَعَ الشَّعيرَ، فَلَمّا دَنَا الحَصادُ، قالَ لَهُ سَيِّدُهُ: لِمَ زَرَعتَ الشَّعيرَ، وقَد أمَرتُكَ بِزَرعِ السِّمسِمِ؟ فَقالَ لُقمانُ: كُنتُ رَجَوتُ مِنَ اللّهِ أن يُنبِتَ لَكَ السِّمسِمَ. فَقالَ لَهُ سَيِّدُهُ: هَل يَكونُ ذلِكَ مُمكِناً؟ فَقالَ لُقمانُ: أراكَ تَعصِي اللّهَ تَعالى وتَرجو مِنهُ الجَنَّةَ، فَقُلتُ: لَعَلَّ ذلِكَ يَكونُ، فَبَكى سَيِّدُهُ فَتابَ عَلى يَدِهِ، فَأَعتَقَهُ.
معصومین (ع)مولای لقمان به او دستور داد كه در زمینش، برای او كنجد بكارد؛ ولی او جو كاشت. وقتی كه زمان درو فرا رسید، مولا گفت: چرا جو كاشتی، در حالی كه من به تو دستور دادم كه كنجد بكاری؟ لقمان گفت: «از خدا امید داشتم كه برای تو، كنجد برویاند». مولایش گفت: مگر این ممكن است؟ لقمان گفت: «تو را میبینم كه خدای متعال را نافرمانی میكنی، در حالی كه از او امید بهشت داری؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود». آن گاه، مولایش گریست و به دست او توبه كرد و او را آزاد ساخت.