شوریده
licenseمعنی کلمه شوریده
معنی واژه شوریده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آشفته، بي قرار، پريشان، پريشان حال، شيدا، شيفته، مجذوب، مجنون، مشوش، منقلب، واله 2- مضطرب، مغشوش، نامرتب، نامنظم | ||
انگلیسی | berserk, crazy, distraught, frenzied, frenetic, phrenetic, horn-mad, salvation | ||
عربی | هائج | ||
ترکی | isyan etti | ||
فرانسوی | révolté | ||
آلمانی | revoltierte | ||
اسپانیایی | rebelde | ||
ایتالیایی | si ribellò | ||
مرتبط | از جا در رفته، اشفته، دیوانه، شکاف دار، ناراحت، پریشان حواس، دیوانه وار، اتشی، عصبانی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "شوریده" از فعل "شوریدن" به معنای دیوانه یا مجنون بودن است. در زبان فارسی این کلمه میتواند به معانی مختلفی بستگی به زمینه استفاده، داشته باشد. برای نوشتن صحیح و درست این کلمه، توجه به نکات زیر ضروری است:
همچنین، در صورتی که سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنای دیگر این کلمه دارید، میتوانید بپرسید. | ||
واژه | شوریده | ||
معادل ابجد | 525 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | šuride | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
مختصات | (دَ یا دِ) (ص مف .) | ||
آواشناسی | Suride | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی عمید | ||
نمایش تصویر | معنی شوریده | ||
پخش صوت |
۱. آشفته؛ منقلب؛ پریشانحال. کلمه "شوریده" از فعل "شوریدن" به معنای دیوانه یا مجنون بودن است. در زبان فارسی این کلمه میتواند به معانی مختلفی بستگی به زمینه استفاده، داشته باشد. برای نوشتن صحیح و درست این کلمه، توجه به نکات زیر ضروری است: املا: "شوریده" به همین صورت نوشته میشود و باید از نوشتن اشتباه آن (مانند "شوريد") پرهیز کرد. نحوه استفاده: "شوریده" میتواند به عنوان صفت برای توصیف افرادی که به نوعی دیوانه گونه رفتار میکنند، استفاده شود. به عنوان مثال: "چشمان شوریدهاش خبر از درد و رنجش میداد." فعل: فعل "شوریدن" میتواند در زمانهای مختلف صرف شود و به معنای دیوانه بودن در زمانهای گذشته، حال و آینده به کار رود. به عنوان مثال: "او همیشه شوریده بود." تنوع معنایی: در ادبیات فارسی، "شوریده" به حالتهای مختلف عاطفی و روحی اشاره دارد و ممکن است در شعر و نثر به عنوان تمثیلی از عشق، جنون یا اندوه استفاده شود. همچنین، در صورتی که سوال خاصی در مورد کاربرد یا معنای دیگر این کلمه دارید، میتوانید بپرسید.
۲. (تصوف) ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوهگر گشته و از خود بیخود شده باشد.
1- آشفته، بي قرار، پريشان، پريشان حال، شيدا، شيفته، مجذوب، مجنون، مشوش، منقلب، واله
2- مضطرب، مغشوش، نامرتب، نامنظم
berserk, crazy, distraught, frenzied, frenetic, phrenetic, horn-mad, salvation
هائج
isyan etti
révolté
revoltierte
rebelde
si ribellò
از جا در رفته، اشفته، دیوانه، شکاف دار، ناراحت، پریشان حواس، دیوانه وار، اتشی، عصبانی