ترتیب دادن
licenseمعنی کلمه ترتیب دادن
معنی واژه ترتیب دادن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- سامانبخشيدن، سامان دادن، منظم كردن، نظم دادن 2- برپا كردن، درست كردن، سازمان دادن 3- آراستن | ||
انگلیسی | arrange, sequence, agree, ordain | ||
عربی | رتب، نظم، اتخذ، سوى الخلاف، عدل، يرتب | ||
مرتبط | مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، به ترتیب مرتب کردن، موافقت کردن، موافق بودن، پسند امدن، اشتی دادن، جلوس کردن، مقرر داشتن، مقدر کردن، وضع کردن، امر کردن، فرمان دادن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) در زبان فارسی، کلمه "ترتیب دادن" به معنای سازماندهی یا نظم بخشیدن به اشیاء یا اطلاعات است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت نکات نگارشی مرتبط با آن، توجه به موارد زیر میتواند مفید باشد:
با رعایت این نکات، میتوان به صورت صحیح و شفاف از "ترتیب دادن" در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | ترتیب دادن | ||
معادل ابجد | 1071 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | واژگان عامیانه | ||
نمایش تصویر | معنی ترتیب دادن | ||
پخش صوت |
به انجام عملی بر روی کسی برای مثال:گورزی مه سرت بیارزش در زبان فارسی، کلمه "ترتیب دادن" به معنای سازماندهی یا نظم بخشیدن به اشیاء یا اطلاعات است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت نکات نگارشی مرتبط با آن، توجه به موارد زیر میتواند مفید باشد: ساختار جمله: "ترتیب دادن" فعل مرکبی است و معمولاً به عنوان فعل در جمله استفاده میشود. مثلاً: "او کتابها را ترتیب داد." فعلهای مترادف: میتوان از واژههای دیگری مانند "نظم دادن" یا "سازماندهی کردن" نیز استفاده کرد، بسته به بافت جمله. حالت استمراری: برای بیان انجام عمل در حال حاضر یا در آینده، میتوان از ساختارهای فعلی استفاده کرد. مثلاً: "من در حال ترتیب دادن مدارک هستم." حروف اضافه: معمولاً از حروف اضافه خاصی در کنار "ترتیب دادن" استفاده نمیشود، اما ممکن است به کلمات دیگر نیاز باشد. مثلاً: "ترتیب دادن اطلاعات به صورت دقیق نیازمند زمان است." نکات نگارشی: با رعایت این نکات، میتوان به صورت صحیح و شفاف از "ترتیب دادن" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
1- سامانبخشيدن، سامان دادن، منظم كردن، نظم دادن
2- برپا كردن، درست كردن، سازمان دادن
3- آراستن
arrange, sequence, agree, ordain
رتب، نظم، اتخذ، سوى الخلاف، عدل، يرتب
مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، به ترتیب مرتب کردن، موافقت کردن، موافق بودن، پسند امدن، اشتی دادن، جلوس کردن، مقرر داشتن، مقدر کردن، وضع کردن، امر کردن، فرمان دادن