جفت کردن
licenseمعنی کلمه جفت کردن
معنی واژه جفت کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | mortise, dovetail, couple, accompany, assemble, geminate, graft, husband, link, mortice, truss, twin, yoke, coupling, matching | ||
عربی | انخفاض | ||
مرتبط | باکام محکم کردن، جفت شدن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، همراهی کردن، همراه بودن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، سوار کردن، جمع شدن، فراهم اوردن، همگذاردن، انباشتن، پیوند زدن، بهم پیوستن، سوءاستفاده کردن، از راه نادرستی تحصیل کردن، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، خواستگاری کردن، پیوند دادن، متصل کردن، بستن، خوشه کردن، چوب بست زدن، بسیخ کشیدن، گره زدن، در زیر یوغ اوردن، جفت، اتصال، جفت شدگی، جفت ساز، سرپیچ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) نگارش و استفاده از کلمه «جفت کردن» در زبان فارسی به برخی از قواعد و نکات نگارشی وابسته است. در ادامه به این نکات اشاره میکنم:
با رعایت این نکات و قواعد، میتوان ارتباطات نوشتاری را بهخوبی برقرار کرد و از کلمه «جفت کردن» بهدرستی استفاده نمود. | ||
واژه | جفت کردن | ||
معادل ابجد | 757 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | واژگان عامیانه | ||
نمایش تصویر | معنی جفت کردن | ||
پخش صوت |
ترسیدن-خایه فنگ کردن نگارش و استفاده از کلمه «جفت کردن» در زبان فارسی به برخی از قواعد و نکات نگارشی وابسته است. در ادامه به این نکات اشاره میکنم: معنی و کاربرد: کلمه «جفت کردن» به معنای متصل کردن یا یکی کردن دو یا چند چیز است. این کلمه معمولاً در زمینههای مختلفی مانند حیوانات، اشیا، افراد و غیره استفاده میشود. افعال هممعنی: در برخی مواقع، میتوان از افعال هممعنی مانند «متصل کردن»، «چفت کردن» و «سازماندهی کردن» نیز استفاده کرد، اما «جفت کردن» واژهای عمومی و رایج است. ساختار جملات: در جملات، این فعل معمولاً با فاعل و مفعول همراه میشود. به عنوان مثال: زمانهای مختلف: این فعل در زمانهای مختلف نیز میتواند صرف شود، مانند: با رعایت این نکات و قواعد، میتوان ارتباطات نوشتاری را بهخوبی برقرار کرد و از کلمه «جفت کردن» بهدرستی استفاده نمود.
mortise, dovetail, couple, accompany, assemble, geminate, graft, husband, link, mortice, truss, twin, yoke, coupling, matching
انخفاض
باکام محکم کردن، جفت شدن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، همراهی کردن، همراه بودن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، سوار کردن، جمع شدن، فراهم اوردن، همگذاردن، انباشتن، پیوند زدن، بهم پیوستن، سوءاستفاده کردن، از راه نادرستی تحصیل کردن، کاشتن، شوهر دادن، شخم زدن، باغبانی کردن، خواستگاری کردن، پیوند دادن، متصل کردن، بستن، خوشه کردن، چوب بست زدن، بسیخ کشیدن، گره زدن، در زیر یوغ اوردن، جفت، اتصال، جفت شدگی، جفت ساز، سرپیچ