جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×
مجله موفقیت عرشیانی ها رو بخون و نظربده تا تو هم برنده بشی لینک ثبت نام


0
0
1067
اطلاعات بیشتر واژه
واژه صادق هدایت
معادل ابجد 615
تعداد حروف 9
منبع واژه‌نامه آزاد
نمایش تصویر صادق هدایت
پخش صوت

صادق هدایت (متولد: ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران، مرگ: (خودکشی با گاز) ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در آپارتمان اجاره‌ای مکرر، خیابان شامپیونه، پاریس) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. صادق چهارمین نسل از رضاقلی خان هدایت هزار جریبی طبرستانی (مازندرانی) است که نظامت مدرسه دارالفنون را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عهده داشت. هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیان‌گر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعه ۸۵، در پاریس واقع است.
محتویات
۱ زندگی‌نامه
۱.۱ از کودکی تا آغاز جوانی
۱.۲ گیاه‌خواری
۱.۳ عزیمت به اروپا
۱.۴ خودکشی اول و نخستین داستان‌ها
۱.۵ بازگشت به تهران
۱.۶ گروه ربعه
۱.۷ سفر به هندوستان
۱.۸ بازگشت از هندوستان
۱.۹ اشغال ایران توسط متفقین و بازشدن فضای سیاسی
۱.۱۰ پایان جنگ و یأس و نومیدی
۱.۱۱ شرح حال صادق هدایت به قلم خودش
۲ فعالیت‌ها و سمت و سوی هنری هدایت
۳ ویژگی‌های ساختاری و محتوایی
۴ نقدها
۵ خانه صادق هدایت
۶ هدایت نقاش
۷ روانکاوی هدایت
۸ کتاب‌شناسی
۸.۱ نوشته‌های هدایت
۸.۲ ترجمه‌ها
۸.۲.۱ ترجمه از زبان فرانسه
۸.۲.۲ ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی
۸.۳ مقالات
۸.۴ آثار درباره هدایت
۹ پانویس
۱۰ منابع
۱۱ جستارهای وابسته
۱۲ پیوند به بیرون
زندگی‌نامه

از کودکی تا آغاز جوانی


صادق هدایت در سن پنج سالگی با لباس سفید، همراه با خواهران، برادران و عمو زاده‌هایش در باغ پدربزرگ (نیر الملک).
صادق هدایت در سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلی‌خان (اعتضاد الملک، فرزند نیرالملک وزیر علوم، در دوره ناصرالدین شاه) و نام مادرش زیور الملک (دختر عموی هدایت‏قلی‏خان، دختر حسین‌قلی مخبرالدوله)است. جدّ اعلای صادق رضاقلی‌خان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و صاحب کتاب‌هایی چون مجمع الفصحا و اجمل التواریخ بود. صادق کوچک‌ترین فرزند خانواده بود و سه برادر و سه خواهر بزرگ‌تر از خود داشت. (از برادرانش محمود خان، قاضی دیوان عالی کشور بود که در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، سمت معاون نخست وزیری را داشت. عیسی خان، سرلشکر و از رؤسای سابق دانشکده افسری بود. هر دو برادر در هنر و ادبیات دستی داشتند).


صادق هدایت در سال ۱۲۸۷ تحصیلات ابتدایی را در سن ۶ سالگی در مدرسهٔ علمیهٔ تهران آغاز نمود. در سال ۱۲۹۳ روزنامه دیواری ندای اموات را در مدرسه انتشار داد و دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز نمود. ولی در سال ۱۲۹۵ به خاطر بیماری چشم‌درد مدرسه را ترک کرد و در سال ۱۲۹۶ در مدرسهٔ سن‌لویی که مدرسهٔ فرانسوی‌ها بود، به تحصیل پرداخت. به گفتهٔ خود هدایت اولین آشنایی‌اش با ادبیّات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی می‌داد و کشیش هم او را با ادبیّات جهانی آشنا می‌کرد. در همین مدرسه صادق به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد. در همین سال صادق اولین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ هفتگی (به مدیریت نصراله فلسفی) به چاپ رساند و بعنوان جایزه سه ماه اشتراک مجانی دریافت نمود. همچنین همکاری‌هایی با مجله ترقی داشت. صادق در همین دوران گیاه‌خوار شده بود و به اصرار و پند بستگانش مبنی بر ترک آن وقعی نمی‌نهاد. در سال ۱۳۰۳، در حالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوانات و فواید گیاه‌خواری است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام «رباعیات خیام» (با کتاب «ترانه‌های خیام» اشتباه نشود) به همراه مقدمه‌ای مفصّل. در همین سال بود که صادق داستان «شرح حال یک الاغ هنگام مرگ» را در مجلهٔ وفا، سال دوم، شماره ۶-۵ منتشر کرد.
گیاه‌خواری
صادق هدایت در جوانی گیاه‌خوار شد و کتابی در فواید گیاه‌خواری نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاه‌خوار باقی‌ماند. بزرگ علوی در این باره می‌نویسد: «یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.»
عزیمت به اروپا
هدایت در ۱۳۰۳ از مدرسه سن لویی فارغ‌التحصیل گشت و در همین سال بود که با تقی رضوی آشنا شد. در سال ۱۳۰۵ با اوّلین گروه دانش‌آموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشتهٔ مهندسی به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان «مرگ» را در مجلهٔ ایرانشهر شمارهٔ ۱۱، که در آلمان منتشر می‌شد به چاپ رسانید و مقاله‌ای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ له‌ویل دلیس، شماره ۷۹ نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشته‌اش در بلژیک راضی نبود و مترصد بود که خود را به فرانسه و در آن‌جا به پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند. سرانجام در ۱۳۰۶ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخهٔ کامل‌تری از کتاب «انسان و حیوان» با نام «فواید گیاهخواری» با مقدمهٔ حسین کاظم‌زادهٔ ایرانشهر در برلن آلمان به چاپ رساند.
خودکشی اول و نخستین داستان‌ها


صادق هدایت پس از اولین خودکشی نافرجامش در پاریس، این عکس در خانه عیسی هدایت در پاریس (۱۳۰۷) گرفته شده‌است.
صادق هدایت در سال ۱۳۰۷ اقدام به خودکشی در رودخانه مارن (فرانسه) کرد، لیکن یک قایق ماهیگیری او را نجات داد. در همین دوران در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود. صادق در مورد خودکشی‌اش به برادرش محمود می‌نویسد: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.» ادعا شده‌است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ‌کس نداده‌است. اما م. فرزانه سال‌ها بعد از زبان هدایت (سال‌ها بعد از خودکشی اولش) نقل می‌کند که علت خودکشی مسائل عاطفی بوده‌است.
نخستین نمونه‌های داستان‌های کوتاه هدایت در همان سال خودکشی نافرجامش صورت گرفت. نمایشنامهٔ «پروین دختر ساسان»، «زنده به گور» و داستان کوتاه «مادلن» را در همین دوران نوشته‌است. پس از آن خودکشی نافرجام نیز داستان معروف «حاجی آقا» و رسالهٔ طنزآمیز «البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه» را نوشت.
بازگشت به تهران
هدایت در سال ۱۳۰۹، بی آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی (در قسمت محاسباتی و دفتر ارسال مرسلات) مشغول به کار شد. لیکن از وضع کارش راضی نبود و در نامه‌ای که به تقی رضوی (که دوستیشان در دوران متوسطه آغاز شده بود) در پاریس نوشته‌است، از حال و روز خود شکایت می‌کند. دوستی با حسن قائمیان که پس از مرگ هدایت خود را وقف شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد. در همین سال مجموعه داستان «زنده‌به‌گور» و نمایشنامهٔ «پروین دختر ساسان» را در تهران منتشر کرد. هدایت در این سال با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شده و حلقهٔ دوستی‌ای ایجاد می‌شود که نامش را گروه ربعه گذاشتند.
گروه ربعه
نوشتار اصلی: گروه ربعه
در آن دوران گروهی از ادیبان کهنه‌کار بودند که به آن‌ها ادبای سبعه می‌گفتند و به گفتهٔ مجتبی مینوی «هر مجله و کتاب و روزنامه‌ای که به فارسی منتشر می‌شد از آثار قلم آن‌ها خالی نبود.» این هفت تن که در واقع بیشتر از هفت تن بودند شامل کسانی چون محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیع‌الزمان فروزانفر و محمد قزوینی می‌شدند. گروه ربعه این نام را برای دهن‌کجی به این افراد (که به نظر ایشان کهنه‌پرست بودند) انتخاب کردند. گفت‌وگو و دیدارهای گروه ربعه در رستوران‌ها و کافه‌های تهران بود از آن جمله کافه قنادی رُزنوار که در حدود سال ۱۳۱۰ پاتوق صادق هدایت و دوستان به‌شمار می‌آمد. بعدها نیز افراد دیگری چون پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین، غلامحسین مین‌باشیان و نیما یوشیج به گروه ربعه اضافه شدند. این گروه به فعالیت‌های ادبی و فرهنگی پرداختند و آثاری چند در این سالها با همکاری همدیگر انتشار دادند. مینوی در بارهٔ این دوران می‌گوید: «ما با تعصب جنگ می‌کردیم و برای تحصیل آزادی می‌کوشیدیم و مرکز دایرهٔ ما صادق هدایت بود.»
سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب می‌شود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد. از جمله این آثار می‌توان به مجموعه انیران اشاره کرد که شامل سه داستان «فتح اسکندر» از ش. پرتو، «هجوم اعراب» از بزرگ علوی و «حمله مغول» از صادق هدایت می‌باشد. این کتاب به ذبیح بهروز تقدیم شده‌است. مجموعهٔ داستان‌های کوتاه «سایه‌روشن» (حاوی ۷ داستان)، نمایشنامهٔ «مازیار» با مقدمهٔ مینوی، کتاب مستطاب «وغ‌وغ ساهاب» با همکاری مسعود فرزاد. (این کتاب در سال ۱۳۱۳ به چاپ رسید و در سال ۱۳۱۴ هدایت به خاطر آن به نظمیهٔ تهران احضار شد این شکایت از طرف مستقیمِ علی اصغر حکمت وزیرِ معارفِ وقت تنظیم شده بود و اینگونه صادق هدایت از اولین ممنوع القلم‌های تاریخِ سانسورِ ایران شد.). مجموعه داستان‌های کوتاه سه قطره خون و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر «گرداب»، «دون ژوان کرج»، «مردی که نفسش را کشت»، «صورتکها»، «چنگال»، «لاله»، «آفرینگان»، «طلب آمرزش»، «محلل»، «مرده‌خورها»، «عروسک پشت پرده»، چاپ نخست «علویه خانم» و همچنین سفرنامهٔ «اصفهان نصف جهان»، در این دوران به چاپ رسید.
سفر به هندوستان


هدایت در اواخر عمر
هدایت در سال ۱۳۱۵ به همراه شین پرتو به هند رفت و در آپارتمان او اقامت کرد. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمند پارسی (از پارسیان هند) بهرام گور انکلساریا پرداخت و کارنامهٔ اردشیر پاپکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد.
در طی اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود بوف کور راکه در پاریس نوشته بود پس از اندکی تغییرات با دست بر روی کاغذ استنیسل نوشته، به صورت پلی‌کپی در پنجاه نسخه انتشار داد و برای دوستان خود فرستاد؛ از جمله نسخه‌ای برای مجتبی مینوی که در لندن اقامت داشت و نسخه‌ای برای جمالزاده که آن زمان در ژنو بود. عده‌ای داستان بوف کور را محصول حال و هوای هند می‌دانند، لیکن چنانکه از گفتگوهای هدایت و فرزانه بر می‌آید هدایت کار روی این اثر را از سالها پیش شروع کرده بود به قول هدایت در گلویش گیر کرده بودبه ذکر صفحهٔ فرزانه. در نسخهٔ پلی‌کپی‌ای که از بوف کور در هند انتشار داد نوشته بود که چاپ اثر در ایران ممنوع است. علاوه بر اینها هدایت دو داستان به زبان فرانسوی در هند به چاپ رساند: "Lunatique" و "Sampingue".
هدایت پس از سفر به هند به شدت در مضیقه مالی قرار داشته و خرج زندگی‌اش توسط ش. پرتو تقبل می‌شده‌است، همین فقر و شکست از بی‌اعتنایی جامعه سبب شد هدایت روی به طنز نویسی بیاورد و همین طنز تلخ زخم‌های در سینه وی را بیشتر هویدا می‌کرد.
بازگشت از هندوستان
صادق هدایت در سال ۱۳۱۶ از هند بازگشت و دوباره در بانک ملی مشغول به کار شد. سال بعد از بانک ملی استعفا داده، در وزارت فرهنگ استخدام شد. او تا سال ۱۳۲۰ که متفقین ایران رااشغال کردند به فعالیت‌های ادبی پرداخت و چندین داستان و مقاله انتشار داد. کارنامهٔ اردشیر بابکان را در مجلهٔ موسیقی و گجسته ابالیش (ترجمه از متن پهلوی) را جداگانه (در انتشارات ابن سینا) چاپ کرد. با وجود این بوف کور همچنان در ایران منتشر نشده بود.
اشغال ایران توسط متفقین و بازشدن فضای سیاسی
در سال ۱۳۲۱ مجموعهٔ سگ ولگرد را انتشار داده، ترجمه‌هایی از شهرستان‌های ایران گزارش گمان‌شکن و یادگار جاماسپ از پهلوی به فارسی صورت داد. بعد از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ و پایان جنگ جهانی دوم انتقادهای اجتماعی صادق هدایت شدت می‌گیرد. داستان بلند حاجی‌آقا داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعهٔ ولنگاری که همه مضامین اجتماعی دارند در این دوران به چاپ رسیدند. علاوه بر این فعالیت‌ها هدایت به نوشتن مقاله‌های نقد ادبی و ترجمهٔ آثاری از کافکا نیز پرداخت و در نشریه‌های مختلف به چاپ رساند. چند اثر دیگر پهلوی را هم ترجمه کرد. در سال ۱۳۲۴ هدایت سفری به تاشکند داشت و در انجمن فرهنگی ایران و شوروی از او تقدیر شد.
در این دوران بسیاری از رفقای هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با توده‌ای‌ها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامهٔ مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند. لیکن علی‌رغم اصرار سردمداران حزب هرگز به حزب توده نپیوست.
پایان جنگ و یأس و نومیدی
پس از پایان جنگ و پیش‌آمدن مسائل کردستان وآذربایجان هدایت از توده‌ای‌ها هم سرخورده شد و بیش از پیش به شرایط بدبین شد. بدبینی او به شرایط در نامه‌هایی که به جمال‌زاده و شهیدنورایی نوشته‌است، دیده می‌شود.
در سال ۱۳۲۶ به نوشتن توپ مرواری پرداخت اما این اثر تا پس از مرگش به چاپ نرسید. معروف‌ترین نام مستعار او که توپ مرواری هم تحت آن منتشر شد هادی صداقت است. در ۱۳۲۷ مقالهٔ «پیام کافکا» به صورت مقدمه‌ای بر کتاب گروه محکومین نوشتهٔ کافکا و ترجمهٔ حسن قائمیان نوشت. در سال ۱۳۲۹ با همکاری حسن قائمیان داستان «مسخ» کافکا را ترجمه کرد و در مجلهٔ سخن انتشار داد. در ۱۲ آذر همان سال با گرفتن گواهی پزشکی (برای اخذ روادید) و فروختن کتابهایش به فرانسه رفت. در طول اقامت در فرانسه سفری به هامبورگ داشت و نیز سعی کرد به لندن برود که موفق نشد. سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره‌ای‌اش در پاریس با گاز خودکشی کرد. او نخستین نویسنده و ادیب ایرانی محسوب می‌شود که خودکشی کرده‌است. وی چند روز قبل از انتحار بسیاری از داستان‌های چاپ‌نشده‌اش را نابود کرده بود. هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند. مراسم خاکسپاری‌اش با حضور عده‌ای قلیل از ایرانیان و فرانسویان صورت گرفت.
شرح حال صادق هدایت به قلم خودش


دست‌خط صادق هدایت، آذر ۱۳۲۴
من همان قدر از شرح حال خودم شرَم می‌کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجّمین مشورت کرده‌ام اما پیش بینی آن‌ها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست؛ باید اول مراجعه به آراء عمومی آن‌ها کرد چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قائل شده باشم بعلاوه خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن‌ها مناسب تر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند و پینه‌دوز سر گذر هم بهتر می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
فعالیت‌ها و سمت و سوی هنری هدایت

سبک کاری
هدایت همواره در آثارش از کافکا الهام گرفته و در تمام آثارش مسخ کافکا به عنوان سرلوحه قرار داده‌است اما در نوشتارهای او تنها چیزی که هویداست هدایتی است که کافکا بر او تحمیل شده و نه خود کافکا. وی همواره دنباله‌رو کافکا بوده‌است و این موضوع از وجود پارامترهایی چون استفاده از کلمات نامتعارف، ایجاد تساوی تصویری بین خواننده و قهرمان داستان و ایجاد تضاد بین جامعه و شخصیت‌های داستان مشهود است اما بر خلاف یاس موجود در کارهای کافکا آثار هدایت دارای مفاهیم زیبایی‌شناسانه‌است.
آشنایی هدایت با بزرگانی از ادبیات ایران چون بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد و پیامد آن یعنی تشکیل "ربعه" و جبهه‌گیری در برابر گروه "سبعه" که از محافظه‌کارانی چون محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیع‌الزمان فروزانفر و محمد قزوینی سبب دمیدن روحی تازه در ادبیات ایران شد.
ایدئولوژی
هدایت در دوره‌ای از زمان که ایدئولوژی مذهب و سوسیالیسم حاکم بود پای در مسیر مخالف این ایدئولوژی‌ها نهاد. بیگانه ستیزی و به ویژه عرب‌ستیزی، پرستش نژاد ایرانی، ضدیت با اسلام به عنوان یک دین غیر ایرانی و همچنین پرستش ایران باستان و ایران دوره ساسانی همه و همه بر ایدئولوژی متفاوت وی به عنوان یک نویسنده دوره مشروطه تاکید دارند. آنچه در نوشته‌های هدایت بیش از همه به چشم می‌آیند عشق دردآلود او نسبت به ایران است و تاثر عمیق او نسبت به وضع ایران است که وی در رساله طنزآمیز کاروان اسلام (البعثة الاسلامیة الی البلاد الافرنجیة) به آن اشاره می‌کند.
ویژگی‌های ساختاری و محتوایی

عمده‌ترین ویژگی ساختاری و محتوایی نوشته‌های هدایت را می‌توان چنین برشمرد:
درون مایهٔ اغلب داستان‌های هدایت، مرگ‌اندیشی، پوچ‌گرایی، انتقاد از جامعهٔ تحت استبداد و نفی خرافه‌پرستی است.
تصویرها و توصیفات و شخصیت‌ها و چهره‌های داستان‌های او اغلب رنگ ملی دارند. نثر هدایت ساده و بی‌پیرایه و عاری از دشوارنویسی‌است.
نثر وی مستحکم، منسجم و قوی مایه‌است.
او از زبان و فرهنگ مردم به خوبی و در حد اعجاز بهره می‌گیرد و همین مایهٔ غنای داستان‌هایش می‌گردد.
توصیفات هدایت رئالیستی، دقیق و واقع بینانه‌است.
او به جنبه‌های روانی و درونی چهره‌ها و اشخاص داستانی خود می‌اندیشید، ضمن آنکه از وصف ظاهر آنها نیز در نمی‌ماند.
برخی از داستان‌های هدایت، انعکاس مسائل روحی و روانی خود نویسنده‌است.
طنز قوی و مؤثر و انتقادی هدایت در سرتاسر آثار داستانی و تحقیقی وی سایه افکنده‌است.
اندیشه و تفکری در پس داستان‌های اوست که وی را متفکری اندیشمند معرفی می‌کند.
او به زندگی مردم و نقد رفتار آن‌ها توجهی خاص داشت و همدل و همداستان مردم فرودست بود.
هدایت در نویسندگان پس از خود تأثیر ژرفی بر جای گذاشت.
نقدها

یکی از مهمترین انتقاداتی که همواره به هدایت می‌شده، کم توجهی به متن اصلی و عدم وفاداری به ترجمه -خصوصا در آثار کافکا- بوده‌است. همچنین هدایت در مقالاتش نظر شخصی‌اش را دخیل می‌کرده و واقعیات را در جایگاه دوم قرار میداده‌است به عنوان مثال وی همواره در مقالاتش کافکا و خیام را با وجود تفاوت‌های عظیم یکسان فرض کرده‌است.
فرانک لوئیس در کتاب «منتخباتی از صادق هدایت» از وی به دلیل استفاده از کلماتی که در زبان انگلیسی معادل صحیحی ندارند انتقاد کرده‌است.
خانه صادق هدایت

خانه صادق هدایت در استان تهران، شهر تهران، خیابان سعدی، ضلع جنوب شرقی بیمارستان امیر اعلم، خیابان شهید تقوی (خیابان هدایت) پلاک ۱۱، کنار خانه سفیر کبیر دانمارک واقع شده‌است.
خانه مورد نظر به دستور پدر صادق هدایت بنا شده و فرم و ساختار بنا به سبک اواخر دوران قاجار بر می‌گردد. در دههٔ پنجاه دفتر فرح پهلوی به فکر افتاده بود موزه ای برای مرحوم صادق هدایت ترتیب دهد. برای این کار خانهٔ پدری هدایت را خریدند و اشیاء شخصی اش را از بازماندگان هدایت گرفتند که پس از انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ این کار انجام نگرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی ملک مصادره شد و در اختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار گرفت. سپس به عنوان مهدکودک کارکنان و بعد به عنوان انبار بیمارستان مورد بهره برداری قرار گرفت. (در حال حاضر در داخل بیمارستان تابلوی کتابخانه بر روی ملک نصب شده اما کاربری کماکان انبار است)
سال ۱۳۸۱ برادرزاده هدایت - جهانگیر هدایت - به نوع کاربری این خانه توسط دانشگاه علوم پزشکی اعتراض کرد. ولی با این اعتراض موافقت نشد.
هدایت نقاش



آهوی تنها، اثر صادق هدایت.
صادق هدایت نقّاشی هم می‌کرد و برخی طرح‌های او موجود است. از جمله آهویی که در مجموعه آثار هدایت چاپ انتشارات امیرکبیر بر جلد کتاب‌های او نقش بسته، از زیباترین نقاشی‌های اوست. آهوی تنهای هدایت نمادی است از زیبائی محزون و نجابتی غریب و منزوی.
مجموعه‌ای از نقاشی‌های صادق هدایت را جهانگیر هدایت، برادرزاده او، با عنوان «آلبوم نقاشی‌های هدایت» منتشر کرده‌است.
روانکاوی هدایت

در بررسی زنگی نامه هدایت به این نتیجه می‌رسیم که علاوه بر دوره‌های افسردگی و دوبار خودکشی، او فردی بذله گو، نکته سنج، حساس، طنزپرداز، سرزنده، پرتحرک، بخشنده و دست و دلباز بوده‌است. همچنین نگارش کتاب‌هایش به صورت یکنواخت در طول زمان انجام نشده‌است بلکه در دوره‌هایی آثار فراوان تری اعم از تالیف و ترجمه نگاشته‌است که می‌تواند مربوط به دوره‌های هایپومانیا باشد و در دوره‌هایی هیچ اثری را به رشته تحریر درنیاورده‌است که این نیز می‌تواند مربوط به دوره‌های افسردگی او باشد. به نظر می‌رسد این نشانه‌ها همه در راستای تایید این فرضیه‌است که صادق هدایت همچون بسیاری از نوابع هنرمند، به اختلال دو قطبی دچار بوده‌است.
کتاب‌شناسی

نوشته‌های هدایت


بخشی از دست‌نوشتهٔ بوف کور


آرامگاه صادق هدایت در قطعهٔ ۸۵ گورستان پرلاشز، پاریس. (این سنگ مزار توسط خانواده اش در سال ۱۳۴۰ نصب شده‌است.)
رباعیات خیام (صادق هدایت) (۱۳۰۲)
فواید گیاه‌خواری (۱۳۰۶)
زنده‌بگور (۱۳۰۸) (مجموعه داستان کوتاه)
پروین دختر ساسان ۱۳۰۹) (نمایشامه)
سایه مغول (۱۳۱۰)
اصفهان نصف جهان (۱۳۱۱) (سفرنامه)
سه قطره خون (۱۳۱۱) (مجموعه داستان کوتاه)
نیرنگستان (۱۳۱۲)
سایه روشن (۱۳۱۲) (مجموعه داستان کوتاه)
مازیار (۱۳۱۲) (جستار تاریخی و یک نمایشنامه) با همکاری مجتبی مینوی
وغ‌وغ ساهاب (۱۳۱۳) با همکاری مسعود فرزاد
ترانه‌های خیام (۱۳۱۳)
بوف کور (۱۳۱۵)
علویه خانم (۱۳۲۲)
حاجی آقا (۱۳۲۴)
افسانه آفرینش (۱۳۲۵) (خیمه‌شب‌بازی در سه پرده)
ولنگاری (۱۳۲۳)
توپ مرواری (۱۳۲۷)
سگ ولگرد (مجموعه داستان کوتاه)
البعثة الاسلامیة الی البلاد الافرنجیة
مجموعه نوشته‌های پراکنده (به کوشش حسن قائمیان)
س. گ. ل. ل (۱۳۲۱)
گچسته دژ
ترجمه‌ها
ترجمه از زبان فرانسه
کور و برادرش (۱۳۱۰) نوشته آرتور شنیتسلر
کلاغ پیر (۱۳۱۰) نوشته الکساندر لانژ کیلاند نویسنده نروژی
تمشک تیغ دار (۱۳۱۰) نوشته آنتون چخوف
مرداب حبشه (۱۳۱۰) نوشته گاستون شرو نویسنده فرانسوی
جلو قانون نوشته فرانتس کافکا
مسخ نوشته فرانتس کافکا
گراکوس شکارچی نوشته فرانتس کافکا
گروه محکومین نوشته فرانتس کافکا
دیوار نوشته ژان پل سارتر
ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی
گجسته ابالیش (۱۳۱۹)
گزارش گمان‌شکن (۱۳۲۲)
یادگار جاماسب (۱۳۲۲)
کارنامه اردشیر بابکان (۱۳۲۲)
زند وهومن یسن (۱۳۲۳)
آمدن شاه بهرام ورجاوند (۱۳۲۴)
مقالات
مقدمه‌ای بر رباعیات خیام
انسان و حیوان (۱۳۰۳)
پیام کافکا
آثار درباره هدایت
نوشتار اصلی: آثار درباره صادق هدایت
داش آکل
پانویس

↑ آخرین عکس صادق هدایت، سایت رسمی «دفتر هدایت»، بازیابی ۲ فوریه ۲۰۱۰
↑ یزدانجو، پیام. «هدایت، «بوف کور»، و ناسیونالیسم». وب‌گاه ماشالله آجودانی.
↑ D.P. Costello. “The Blind Owl”. oneworld classics, June 2008.
↑ پروچیستا؛ This Book Will End Your Life: The Greatest Modern Persian Novel Ever Written، سایت the Rumpus؛ ۸ اکتبر ۲۰۰۸؛ سیروس شمیسا، مدخلِ بوفِ کور، دانشنامه جهان اسلامEsposito، Scott؛ Let’s All Go Read The Blind Owl، وبلاگ Conversational Reading؛ ۱۳ اکتبر ۲۰۱۰؛ گروهی از نویسندگان؛ مدخل صادق هدایت، دانشنامه ایرانیکا؛ ۱۵ دسامبر ۲۰۰۳
↑ داریوش آشوری. «معمای بوف کور». وب‌گاه جستار. ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۵.
↑ صادق هدایت در پنج سالگی با لباس سفید، همراه با خواهران، برادران و عموزاده‌هایش، در باغ پدربزرگ (نیرالملک)، سایت رسمی «دفتر هدایت»، بازیابی ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۱.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۱.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۲.
↑ علوی ۵۹-۶۰
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۲.
↑ صادق هدایت پس از نخستین خودکشی، سایت رسمی «دفتر هدایت»، بازیابی ۲ فوریه ۲۰۱۰
↑ جمشیدی ۵۸
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۲.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۲.
↑ آجودانی، هدایت و ناسیونالیسم، ۵۰۱.
↑ مسعود فرزاد در مقاله‌ای که در شمارهٔ اسپند ۱۳۴۶ در مجلهٔ سپید و سیاه نوشته‌است چگونگی آشنایی و شکل‌گیری گروه را به تفصیل شرح داده‌است.
↑ مینوی. «یادبود هدایت» ۲۵۳.
↑ مینوی. «یادبود هدایت» ۲۵۳.
↑ سپانلو، م. ع. ، خانم زمان: منظومه، لندن: (ناشر:) شرکت پیامکو، ۱۹۸۷. ص۷۱.
↑ مینوی. «یادبود هدایت» ۲۵۴.
↑ مستند خانهٔ شماره ۳۷، بی‌بی‌سی
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۳.
↑ زهار شعربافچی زاده. «صادق هدایت در هند». انسان‌شناسی و فرهنگ، ۱۳ مرداد ۱۳۸۹. بازبینی‌شده در {{subst:#time:xij xiF xiY}}.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۳.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۴.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۴.
↑ نیرنگستان، ص۱۵
↑ در این مورد نگاه کنید به انورخامه‌ای.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۵.
↑ بهارلو ۳۹-۴۰ استاندارد شده‌است
↑ رحیمیه، مسخ هدایت از مسخ، ۵۹۷.
↑ رحیمیه، مسخ هدایت از مسخ، ۵۹۷-۵۹۸.
↑ رحیمیه، مسخ هدایت از مسخ، ۵۹۷.
↑ رحیمیه، مسخ هدایت از مسخ، ۶۰۷.
↑ هیلمن، سالشمار زندگی صادق هدایت، ۵.
↑ آجودانی، ناسیونالیسم و هدایت، ۴۷۴-۴۷۵.
↑ آجودانی، ناسیونالیسم و هدایت، ۵۰۰-۵۰۱.
↑ ذولفقاری، چهل داستان کوتاه ایرانی از چهل نویسندهٔ معاصر، ۳۴.
↑ آجودانی، هدایت و ناسیونالیسم.
↑ رحیمیه، مسخ هدایت از مسخ، ۵۹۹.
↑ رحیمیه، مسخ هدایت از مسخ، ۶۰۵.
↑ لوئیس، منتخباتی از صادق هدایت، ۲.
↑ بخشنامه ثبت خانه صادق خدایت در فهرست آثار ملی ایران
↑ نرم افزار میراث فرهنگی تهران (شناسایی و مکان یابی ابنیه تاریخی ارزشمند شهر تهران) تهیه شده توسط شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری و سازمان میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری استان تهران
↑ | برخورد قانونی می‌کنیم - گفتگوی سایت خبر آنلاین با جهانگیر هدایت
↑ آهوی تنها، اثر صادق هدایت، سایت رسمی «دفتر هدایت»، بازیابی ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱
↑ فرج سرکوهی
↑ فربد فدایی. «صادق هدایت از دیدگاه روانپزشکی توصیفی». دانشگاه شهید رجایی. بازبینی‌شده در ‏۱۴ اکتبر ۲۰۱۲.
منابع

انور خامه‌ای. «خاطرات و تفکرات دربارهٔ صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
نامه‌های صادق هدایت. گردآورنده محمد بهارلو. تهران: نشر اوجا، ۱۳۷۴.
جمشیدی، اسماعیل. خودکشی صادق هدایت. تهران: انتشارات زرین، ۱۳۷۳.
حبیبی آزاد، ناهید. «سالشمار زندگی صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
ذولفقاری، حسن. چهل داستان کوتاه ایرانی از چهل نویسندهٔ معاصر. چاپ دوم. تهران: انتشارات نیما، ۱۳۸۲. شابک ‎۹۶۴-۶۶۵۵-۳۰-۳.
شهشهانی، سهیلا. «پایه‌گذار انسان‌شناسی در ایران». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
فرزانه، م. ف.. «خاطراتی از صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
فرزانه، م. ف.. آشنایی با صادق هدایت. تهران: نشر مرکز.
کمیسارف، د. س.. «دربارهٔ زندگی و آثار هدایت». یاد صادق هدایت. ترجمهٔ حسن قائمیان. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
قائمیان، حسن. «هدایت در بانک ملی». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
علوی، بزرگ. گذشت زمانه. تهران: نگاه، ۱۳۸۵. ISBN 964-351-324-6.
مینوی، مجتبی. «یادبود صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
ناتل خانلری، پرویز. «خاطرات ادبی دربارهٔ صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
Iraj Parsinejad, A History of Literary Criticism in Iran, Bethesda, 2003, pp.۱۹۷-۲۶۴
فرج سرکوهی. «هفت روز کتاب: از شعری که روزگار را شکست داد تا مجابی و هدایت نقاش». وب گاه بی بی سی فارسی. بازبینی‌شده در ۲۶ آبان ۱۳۸۹.
روی جاده نمناک/درباره صادق هدایت، گردآورنده: محمد قاسم زاده، انتشارات کاروان
رحیمیه، نسرین. مسخ هدایت از مسخ. تهران: ایران نامه، ۱۳۷۱.
آجودانی، ماشالله. هدایت و ناسیونالیسم. تهران: ایران نامه، ۱۳۷۱.
هیلمن، مایکل. سالشمار زندگی صادق هدایت. تهران: ایران نامه، ۱۳۷۱.
لوئیس، فرانک. منتخباتی از صادق هدایت. کلرادو: وست یو پرس، ۱۹۷۹.
جستارهای وابسته

درگاه زندگی‌نامه
جایزه ادبی صادق هدایت
پیوند به بیرون

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد صادق هدایت اطلاعات بیشتری پیدا کنید.
در میان گفتاوردها از ویکی‌گفتاورد
در میان متون از ویکی‌نبشته
در میان تصویرها و رسانه‌ها از ویکی‌انبار
به این مقاله گوش دهید (اطلاعات/بارگذاری)
فهرست0:00
توجه: اندازهٔ این پرونده نزدیک به ۹٫۲ مگابایت است.

این نوشتار یک پروندهٔ صوتی دارد که در تاریخ ۲ مه ۲۰۱۰ ایجاد شده‌است، و ممکن است شامل ویرایش‌های بعد از آن نشود. (راهنما)
نوشتارهای صوتی بیشتر

وب‌گاه رسمی «دفتر هدایت»
بخش ویژهٔ بزرگداشت صادق هدایت - سایت سخن
رشته برنامه‌های صادق هدایت؛ پیشگام داستان نویسی جدید در ایران در وب‌گاه بی‌بی‌سی
- صادق هدایت از کودکی تا مرگ به روایت تصویر در وبگاه بی بی سی
فرهنگ مرگ و نعل وارونه هدایت- نقد دکتر محمد صنعتی درباره هدایت
دانلود براش دست خط‌های صادق هدایت در کارت پستال‌هایش برای استفاده در نرم افزار فتوشاپ

ن • ب • و
صادق هدایت

ن • ب • و
ادبیات فارسی

ن • ب • و
داستان‌نویسان فارسی‌زبان


ن • ب • و
معاصر
رده‌ها: صادق هدایت اهالی تهران ایرانیان مقیم پاریس حامیان حقوق حیوانات حامیان حقوق حیوانات اهل ایران خاندان هدایت دانش‌آموختگان دارالفنون درگذشتگان ۱۳۳۰درگذشتگان با خودکشی رمان‌نویسان اهل ایران زادگان ۱۲۸۱گیاه‌خواران گیاه‌خواران اهل ایران مترجمان اهل ایران مدفونان در پرلاشزنویسندگان داستان کوتاه اهل ایران طنزپردازان اهل ایران

قس عربی

صادق هدایت (17 فبرایر، 1903، طهران – 9 أبریل 1951، باریس) اسم الاب (اعتضاد الملک) واسم الام نیرالملوک وهو کاتب إیرانی یعتبر مؤسس القصة القصیرة فی إیران. من أبرز أعماله روایة "البومة العمیاء" (بوف کور) التی نقلها إلى العربیة الدکتور إبراهیم الدسوقی شتا.

صادق هدایت لقد درس فی طهران الدراسته الابتدائیة کانت فی المدرسة العلمیة فی طهران فی سنة 1914 ومنه انتقل إلى دارالفنون فی طهران فی سنة 1916 االتی کانتتعتبر فی وقتها من أحسن الأماکن لطلاب بحیث یستطیع أیذهب إلیها ولکن بسبب المرض الذی اصاب عیناه ترک دارالفنون وعی حالیاً مکتبة إیران الوطنیة وذهب إلى مدرسة سان لوئی الفرنسیة فی إیران کان یدرس القس الموجود فی المدرسة اللغة الفارسیة والقس کان یعلمه الادب العالمی

محتویات
ذهابه إلى أوروبا
بعد أن اکمل دراسته الاعدادیة وذهب مع الطلاب المتمیزین إلى بلجیکا سنة 1925 وهناک انقبل فی الهندسه

قطعه مختاره من "البومة العمیاء"

کانت "أودیت" غضة الشباب، نضیرة الوجه مثل زهور أول الربیع لها زوج من العیون مسکرا بلون السماء، وخصلات من الشعر الشقر کانت تتعمد أن تترک بعض الخصلات تتهدل على وجنتها. وکانت تجلس الساعات الطویلة إلى نافذة حجرتها وقد اتخذ وجهها وضعا نصفیا شاحبا، ووضعت ساقا على ساق، وتأخذ فی قراءة روایة أو رتق جورب، أو تنهمک فی أشغال الإبرة.

و حینما کانت تداعب أوتار الکمان بلحن " فالس جریزریه" کان قلبی یکاد ینخلع من مکانه. کانت نافذة حجرتی تواجه نافذة حجرة " أودیت" وکم من الدقات والساعات وأحیانا کم من أیام الآحاد کنت أراقبها فیها من وراء زجاج نافذتی، وبخاصة فی اللیالی حینما کانت تخلع جوربها وتأوی إلى فراشها.

و هکذا نشأت رابطة بیتی وبینها، وحینما کان یمر یوم دون أن أراها، کنت أحس أن شیئا قد ضاع منی، وفی بعض الأیام کانت تنهض وتغلق أحد مصراعی نافذتها من کثرة ما کنت أنعم النظر فیها.

مر أسبوعان ونحن نرى بعضنا کل یوم، ولکن نظرات " أودیت" کانت باردة لا مبالاة فیها، دون ابتسامة أو حرکة تظهر بها أنها تمیل إلی، فقد کان وجهها بطبیعته جادا صارما.

أما المرة ألأولى التی التقینا فیها وجها لوجه، فکانت ذات صباح حین ذهبت إلى المقهى الذی یقع على ناصیة محلتنا للإفطار، وبینما أنا خارج منه رأیت"أودیت" وکانت تحمل حقیبة الکمان فی طریقها إلى المترو، فسلمت فابتسمت، واستأذنت منها أن أحمل عنها الحقیبة وأسیر معها، فأجابت بهزة من رأسها وهی تقول: "مرسی" ومن هذه الکلمة بدأت علاقتنا.

و من ذلک الیوم فصاعدا کنا نفتح نوافذ حجرتینا ونتحدث على البعد بحرکة الید والإشارة، وتطور الأمر بأن کنا ننزل فنلتقی فی حدیقة اللکسمبورغ، ثم نذهب إلى الخیالة أو المسرح أو أحد المشارب، أو نقضی الوقت بطریقة أو بأخرى، کانت أودیت تعیش وحدها فی المنزل، فقد کانت یتیمة الأب أما أمها فقد سافرت مع زوجها إلى مکان ما، وبقیت أودیت فی باریس لأمور تتعلق بعملها.

کان حدیثها قلیلا، ولکنها ذات تصرفات طفولیة عنیدة محبة للجاج، وکانت أحیانا تخرجنی عن طوری..و مر شهران على صداقتنا. وذات یوم قررنا أن نذهب لیلا إلى حفلات "بوییه" لقضاء لیلة آخر الأسبوع. فی تلک اللیلة لبست أودیت ثوبا أزرق جمیلا، وبدت لی أجمل مما کانت، ومنذ خرجنا من المطعم، أخذت طوال الطریق ونحن فی المترو، تتحدث معی عن حیاتها حتى غادرنا المترو أمام " اللونابارک".

کان ثمة جمع غفیر یروح ویجیء، وعلى جانبی الطریق صفت أسباب التسلیة والمرح من حلقات الحواة والرمایة ورؤیة الطالع وبیع الحلوى والسیرک والعربات الکهربائیة التی تدور حول محور واحد بالکهرباء والبالونات التی تدور حول نفسها والکراسی المتحرکة والألعاب المختلفة. کل ذلک کان موجودا. واختلطت أصوات الفتیات بالحدیث والضحک وتداخلت أصوات الموتورات والموسیقى.

و أردنا أن نرکب عربة مغطاة، وکانت عبارة عن مقعد متحرک یدور حول نفسه، وفی أثناء دورانه یسدل ستار من نسیج بحیث یشبه الدودة الخضراء، وحینما هممنا بالرکوب، أعطتنی أودیت حافظتها وقفازها حتى لا یسقط منها أثناء الدوران، وجلسنا متلاصقین، وتحرکت العربة وأسدل الستار الأخضر علینا، واختفینا عن أعین المتفرجین خمس دقائق. وحتى أزیلت ستارة العربة کانت شفتانا لا تزالان ملتصقتین، کنت أقبل أودیت وهی لا تقاوم. ثم سرنا وأخبرتنی فی الطریق أن هذه هی المرة الثالثة التی تأتی فیها إلى المعرض فی لیلة العطلة إذ أن أمها کانت تمنعها، وذهبنا إلى عدة أماکن أخرى للتسلیة، وأخیرا أخذنا طریق العودة فی منتصف اللیل وقد هدنا التعب، ولکن أودیت لم تکن قد ملت بعد فکانت تقف عند کل حلقة، وأقف معها مضطرا وقد جذبتها من ساعدها مرتین أو ثلاثة، وکانت تسیر معی راضیة أو کارهة، حتى وقفت عند حلقة رجل یبیع شفرات الحلاقة ویجربها ثم یدعو الناس إلى الشراء، وفی هذه المرة تحرکت من مکانی وجذبت ساعدها بشدة وقلت:

ـ هذا الشیء لیس متعلقا بالنساء.

فجذبت ساعدها منی وهی تقول:

ـ اعلم ذلک، ولکنی أرید أن أرى.

و بدون أن أجیبها، واصلت طریقی إلى المترو، وحینما عدت کانت محلتنا خالیة، وکانت نافذة حجرة أودیت مطفأة، وأضأت النور، وفتحت النافذة، ولم یزرنی النوم، وأخذت أتسلى بقراءة کتاب، وفی الواحدة من منتصف اللیل، ذهبت لأغلق النافذة وأنام، فرأیت أودیت قد حضرت، ووقفت تحت شباکها مستندة على عمود مصباح الغاز فی الشارع، وتعجبت من تصرفها هذا، فأغلقت النافذة غاضبا، وبینما أخلع ملابسی، أدرکت أن حافظة أودیت المنمقة معی وقفازها فی جیبی، وعلمت أن نقودها ومفتاح منزلها فی هذه الحافظة فربطتهما ببعض وألقیتهما من النافذة.

و مرت ثلاثة أسابیع وأنا طوال هذه المدة لا ألقی إلیها بالا، فحیثما کانت تفتح نافذة حجرتها، کنت أغلق نافذة حجرتی، وفی أثناء ذلک حدث لی ما یجعلنی أرحال إلى لندن، وفی الیوم السابق لسفری إلى إنجلترا قابلت أودیت عند منحنى الشارع وهی تحمل کمانها وتسرع نحو المترو.. وبعد أن سلمت علیها وحیتنی أخبرتها بسفری واعتذرت لها عما حدث فی تلک اللیلة. ففتحت أودیت حافظتها بفتور وأعطتنی مرآة صغیرة مکسورة من وسطها قائلة:

ـ من تلک اللیلة حین ألقیت بحافظتی من النافذة..حدث هذا..ألا تعلم..أنه یجلب النحس.

و أجبت بضحکة، وأنا أقول لها أنها تؤمن بالخرافات، ووعدتها بأن أقابلها ثانیة قبل السفر ولکنی لسوء الحظ لم أفلح فی ذلک.

وبعد شهر تقریبا قضیته فی لندن وصلنی خطاب من أودیت.
" باریس فی 21 سبتمبر سنة 1930

عزیزی جمشید.

إنک لا تدری کم أنا وحیدة، وهذه الوحدة تؤذینی، وأرید اللیلة أن أتحدث معک قلیلا، إذ أننی حینما أکتب لک خطابا فکأنی أتحدث إلیک، وحینما أخاطبک فی هذا الخطاب بصیغة المفرد فاعذرنی، فإنک لا تدری إلى أیة درجة وصلت آلامی النفسیة..کم هی طویلة هذه الأیام، وعقارب الساعة تدور بطیئة ومتوانیة..و لا أدری ماذا أفعل بهذا الوقت..هل یمر عندک بهذا الطول؟ ربما تکون قد کونت علاقة مع فتاة عندک، لو لم أکن مطمئنة أن رأسک دائما فی کتاب کما کنت فی باریس فی هذه الحجرة الصغیرة التی هی دائما أمام عینی ویسکنها الآن طالب صینی، ولکنی وضعت خلف الزجاج ستارا کثیفا حتى لا أرى الخارج، لأن الرجل الذی أحببته لیس هناک، وکما یغنی المغنی:

" إن الطائر الذی رحل إلى مکان بعید لا یعود"

....أما الیوم فقد صرت مبعث التسلیة والسخریة لدى أصدقائی، وصارت سیرتی على کل لسان..أننی أعزف " فالس جریزریه" على ذکراک والصورة التی التقطت لنا فی محل فینیسیا ما زالت على منضدتی، وحینما أنظر إلى صورتک ینبعث الدفء فی قلبی وأقول فی نفسی" إن هذا الرجل لا یخدعنی" لکن وا أسفاه لا أدری أتعتقد أنت فی هذا أم لا؟ ولکن منذ تلک اللیلة التی کسرت فیها المرآة نفس المرآة التی أعطیتنی إیاها، کان ذلک تحذیرا بحادث غیر سعید لقلبی، وفی الیوم الأخیر الذی التقینا فیه وأخبرتنی أنک ذاهب إلى إنجلترا، قال لی قلبی أنک ذاهب إلى مکان بعید وأننا لن نرى بعضنا مرة ثانیة..و حدث ما کنت أخشى أن یحدث. وقد قالت لی مدام بورل: لماذا أنت حزینة هکذا؟ وأرادت أن تأخذنی إلى "بروتانی" ولکن لم أذهب معها إذ أدرکت أننی سأزداد ألما.

دعنا من هذا، فما مضى مضى، وحین أکتب إلیک هذا الخطاب بلهجة شدیدة اعذرنی فإن هذا من ضیق صدری، وإذا کنت قد هیأت لک أسبابا للضیق أرجوک أن تنسانی..سوف تمزق هذا الخطاب..خطابی وتمحوه..أ لیس کذلک یا جیمی؟ !

آه لو تعلم کم أن حزنی وغمی شدیدان. أننی لا أعبأ بأی شیء، أنفر من عملی الیومی بصورة لم یسبق لها مثیل، أ تعلم..أننی لا أستطیع أن أکون قلقة أکثر مما أنا الآن ولو أن أسباب القلق کثیرة، ولکن تأثیرها کلها لا یبلغ ما بلغ قلقی، ومع ذلک فقد صممت على الخروج من باریس یوم الأحد، وأخذ قطار السادسة والخامسة والثلاثین وأذهب إلى " کالیه" آخر مدینة ترکتها أنت من هنا..حینئذ أرى ماء البحر الأزرق، هذا الماء الذی یغسل کل المحن، ویتغیر لونه کل لحظة، ویأکل وجه الساحل الرملی بصیحاته الحزینة الغامضة، ویرغی، حیث ترتشف الرمال هذه الرغوات وتبتلعها..ثم..نفس هذه الأمواج ستحمل أفکاری إلیک، إذ أنها مثل الموت، حین یبتسم ابتسامة لإنسان ما، ویجره إلیه بهذه الابتسامة.. قطعا ستقول إنها لن تفعل هذا العمل..و لکنک سترى..تقبل قبلاتی على بعد.

أودیت لاسور"

کتبت خطابین ردا على خطاب أودیت، ولکن أحدهما ظل بلا جواب، وورد الثانی وعلیه ختم" یُرد للراسل"

و حینما عدت إلى باریس بعد عام، ذهبت بأقصى سرعة إلى زقاق " سان جاک" نفس المکان الذی کان فیه مسکنی القدیم. ومن حجرتی کان هناک طالب صینی یصفر لحن " الفالس جریزریه" ولکن نافذة أودیت کانت مغلقة وقد عُلقت على باب منزلها لافتة " منزل للإیجار"

من المجموعة القصصیة " البومة العمیاء وقصص أخرى" ـ 1990، مکتبة المدبولی. الصفحات، من 411 إلى 418.

مؤلفاته

توضیح رباعیات الخیام (1927)
فوائد لآکلی النباتات (1927)
حی المدفون (1929) (مجموعه من قصص القصیره)
بروین بنت ساسان 1929) (مسرحیة)
ضل المغول (1931)
اصفهان نصف العالم (1332)
بومه العمیاء (1336)
الکلب السائب (قصه قصیره)
البعثة الاسلامیة الی البلاد الافرنجیة
آراء الآخرین

تصنیفات: حداثةموالید 1903وفیات 1951روائیون إی
sadegh hedayat


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری


کپی