اردوی زرین آلتین اردو
licenseمعنی کلمه اردوی زرین آلتین اردو
معنی واژه اردوی زرین آلتین اردو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | معسكر جيش الجيش الذهبي | ||
واژه | اردوی زرین آلتین اردو | ||
معادل ابجد | 1190 | ||
تعداد حروف | 18 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی اردوی زرین آلتین اردو | ||
پخش صوت |
اردوی زرّین یا آلتیناردو (مغولی: Алтан Орд, Altan Ord، تاتاری: Алтын Урда, Altın Urda) نامی است که به بخشی از امپراتوری مغول (که در دست جانشینان جوچی، پسر بزرگ چنگیز، بود) گفته میشد.
قلمروی اردوی زرین بخشهای اصلی روسیه و قزاقستان و اوکراین کنونی را در بر میگرفت.
قلمرو اردوی زرّین در اوج خود شامل بیشتر اروپای شرقی، از دریاچه اورال تا کرانههای شرقی رود دنیپر اوکراین امروزی و از شرق تا اعماق سیبری گسترده بود. در جنوب، مرزهای اردوی زرّین به دریای سیاه، کوههای قفقاز، و قلمروی ایلخانیان محدود می شد.
منشاء نام "آلتیناردو" نا معلوم است. برخی محققین معتقد هستند که نام آن، اشارهای به خیمه باتو و حاکمان بعدی ایلات است. در زبان مغولی، آلتان اوردو به معنی اردو (خیمه یا قصر) طلائی است. (مغولی: Алтан Ордон، آلتان اوردون = قصر طلا). آلتان (طلائی) همچنین اشاره به نشان امپراطوری مغول نیز دارد. در منابع دیگر ذکر شده است که باتو، چادر (خیمه)ای از جنس طلا (پایههای آن از جنس طلا بودند) داشته است و ایلات طلائی نیز نام خود را از آن گرفته.
تاریخچه
آلْتینْ اُرْدو، (= اردوی زرین)، اصطلاحی که به حکومت اولاد باتو، پسر جوچی، در دشت قبچاق و ولایات و ممالک شرقی و جنوبی و غربی و شمالی آن گفته میشود. این حکومت از نیمه دوم سده 7ق/13م تا نیمه 9ق/15م دوام داشت و بعد به دولتهای کوچکتری منقسم شد و سرانجام همه متصرفات آن به دست دولت روسیه تزاری افتاد و اکنون جزو خاک شوروی است که از آن جمهوریهای متعددی پدید آمده است. آلتین اردو ترکیبی ترکی است و معادل آن در زبان مغولی سیر اردو و در فارسی اردوی زرّین و در روسی «زولوتایااوردا» است. پایه این نامگذاری را مورخان غربی (ازجمله در دایرةالمعارف اسلام) به روسها نسبت میدهند و علت آن را آراستن اردو و خرگاه شاهان و خانهای ابنحکومت با اوراق و صفحات زرین میدانند ابنبطوطه در وصف دربار سلطان ازبک، ییاز خانهای بزرگ آلتین اردو، مینویسد: که او وزهای جمعه پس از نماز در قبهای به نام قبه زرین مینشست و آن قبه از شاخههای چوبی پوشیده از اوراق زرین درست شده بود (ص 332). شاید نیز بدین جهت که چادرها و اردوهای ایشان به رنگ زرد بود که از نشانههای اقوام آسیای مرکزی شمرده میشد. این احتمال نیز هست که به منظور نشان دادن عظمت خویش چنین نامی بر خود نهاده باشند، اما اصطلاح «سیر اردو» ظاهراً از خود مغولهاست و از روسی ترجمه نشده است. از اوایل سده 8ق/14م دو مأخذ فارسی در دست داریم که در یکی اصطلاح «سیر اردو» و در دیگری هم اصطلاح اردوی زرّین به کار رفته است. یکی تاریخ وصاف است که در آن آمده است: «اردوی زرین را که سیر اردو خوانند بسوختند» (ص 517). این عبارت به مناسبت جنگ خانگی بزرگی است که در آن عصر میان شاهزادگان مغول در دشتهای آسیا درگرفته بود. این جنگها میان متحدان چَپَر (چاپار) پسر قَیْدو (قایدو) از یک سو و میان توا از از احفاد چغاتای (پسر چنگیز) و متحدانش از سوی دیگر بود که به نابودی قوای چپر پسر قیدو (پسر اوگتای) انجامید. اردوی زرین یا جانشینان باتو در این جنگها از چپر و قیدوییان حمایت میکردند و شاید هم سپاهی به یاری ایشان فرستاده بودند و این امر موجب شده بود که نگارنده تاریخ وصاف شکست قیدوییان را شکست اردوی زرین بداند. ایلخانان ایران با اردوی زرین دشمن بودند و شکست این اردو . هم پیمانانش در کتابهایی که در ایران تألیف شده بود، با نظر مساعد نگریسته میشد. مأخذ دیگر تاریخ اولجایتو از کاشانی است که در رویدادهای سال 704ق/1304م جنگهای شاهزادگان چنگیزی را از زبان فرستادگان ایشان به دربار اولجایتو نقل میکند و میگوید: «عاقبت، ییسور و چنکشی ایشان (یعنی قیدوییان) را فرو گرفتند و منهزم کردند و سیره اردو (اردوی زرّین) را بغارتیدند» (ص 36). در اینجا هم مقصود از سیره سپاهیانی است که خان اردوی زرین به یاری قیدوییان فرستاده بود. پس اصطلاح سیر اردو اصطلاحی است که از خود مغول است.
اردوی زرین در تاریخ به امپراتوری وسیع باتو پسر جوچی (پسر ارشد چنگیز) و جانشینان او گفته میشود که از سوی مشرق و جنوب شرقی به متصرفات آق اردو و از سوی جنوب به کرانههای شمالی و شمال غربی دریای خزر و به رود تِرِک (که در گرجستان و قفقاز از مغرب به مشرق جاری است و به دریای خزر میریزد) و به دریای سیاه و از مغرب به کشورهایی که امروز به اروپای شرقی معروف هستند، محدود بود.
بهترین و جامعترین وصف از قلمرو حکومت خانان اردوی زرین از مؤلفان و جغرافینویسان عرب سده 8 و 9ق/14 و 15م است؛ زیرا میان خانهای اردوی زرین و دولت ممالیک مصر، روابط بسیار نزدیک و دوتانه سیاسی و اقتصادی برقرار بود و فرستادگان سلاطین مصر اطلاعات جامع و دقیقی از اردوی زرین و متصرفات آن کسب کرده بودند. خلاصه این اطلاعات را قلشقندی آورده است (4/453-469) وی به نقل از مسالکالابصار از شیخعلاءالدولةبننعمن خوارزمی، حَدّ قلمرو آلتین اردو یا بر گفته او «خوارزم و قبچاق» را چنین مینویسد: «طول این مملکت از دریای اصطنبول (یعنی دریای سیاه) تا نهر اریس (رودی در بلاد ترکستان که از مشرق به مغرب جریان دارد و به سیر دریا یا سیحون میریزد) مسافت شش مهه راه است و عرض آن از بلغار (کنار ولگا) تا بابالحدید (بابالابواب یا دربند یعنی شهر باکو) تقریباً چهارماهه راه است. مجموع این مملکت از ورعات (درست آ«: دَرْغان) خوارزم از مشرق تا باشقرد و از خوارزم تا نهایت بلاد سیر است که منتهای بلاد شمال است» (4/452). نیز قلقشندی از مسالکالابصار نقل میکند که «مبدأ عرض ابنمملکت از دیر همو (؟) است که از بناهای اسکند است و از قدیم بر آن دری آهنی بوده است تا بلاد بوغره، و طول از آب اریس، از بلاد خطاست تا اصطنبول یعنی قسطنطنیه و این طول از بلادی که «کَمْخ» نامیده میشود و میان روس و فرنگ مشترک است، کمی تجاوز میکند».
دیر قیو که ابننعمان گفته است مُصَحَّف و مُحَرَّف «دمیرقَپو»ست که به ترکی به معنی دروازه آهنین یا بابالحدید است و مقصود همان دربند یا بابالابواب است. «بوغره» صورت دیگری از بلغار و بُرغار است که در کنار ولگا قرار داشت. بلاد کمخ که میان روس و فرنگ مشترک است همن بلاد کومانهاست (کمخ تحریف از کُمَن) که نخست بر ترکانِ دشت قبچاق اطلاق میشد و پس از شکست از باتو و فرارشان به هنگری و مجارستان به قسمتی از هنگری اطلاق میگردید. نیز قلقشندی میگوید: «از حسن رومی تاجر جهانگرد حکایت شده است که طول این مملکت از شهر باکو معروف به بابالحدید تا حدود بلاد خطا (چین شمالی) است و با راه رَویِ کاروانیان پنج ماهه راه است و عرض آن از جیحون تا طونا (دانوب) است» (4/452-453). پس از آن قلقشندی کشورهای گوناگون این ناحیه پهناور را این چنین میشمارد: 1. خوارزم؛ 2. دشت قبچاق؛ 3. بلاد خزر با مرکز آن به نام بَلَنْجَر؛ 4. قِرِم ٠شبه جزیره کریمه) با مرکز آن به عنوان صُلْغات و با شهرهای اُکَک و صُوداق و کَفا؛ 5. بلاد اَزَق (آزوف) با شهرهای کَرْش (کرچ، واقع در تنگه کرچ میان دریای سیاه و دریای آزوف)؛ 6. بلاد چرکس؛ 7. بلاد بلغار (کنار ولگا)؛ 8. بلاد اولاق (افلاق یا والاخی)؛ 9. بلاد آص (آس)؛ 10. بلاد روس.
متصرفات اردوی زرین، در قسمت اروپایی، امیرنشینهای روس را در بر میگرفت که شامل کیف، مسکو، ریازان، چرنیکوف، سوزدال، سمولینسک، ولادیمیر و جز آن میگشت. تصرف بیشتر این ولایات در زمان اوگتای قاآن صورت پذیرفت و پسران اوگتای و چغتای و جوچی و نیز سردار بزرگ مغول سبتای یا سوبادای در این جنگها شرکت داشتند، اما ظاهراً فرمانده کل این قوای عظیم باتو پسر ارشد جوچی بود. این سپاه بزرگ در نسال بوزینه» در جمادیالثّانیه 633ق/فوریه 1236م به سوی روسیه و اروپا روان شد. به گفته رشیدالدین فضلالله (جامعالتواریخ، به کوشش بلوشه، 2/43)، باتو با لشکر به قصد پولو (لهستان) و باشغرد بر نشست. «پولو قومی بسیار بودند و به ملّت نصاری، و سرحدّ ولایتِ ایشان به فرنگ متّصل». پس از فتح لهستان آس و بلغار را گرفتند. در پاییز 634ق/1237م شهر «ریازان» را محاصره کردند و پس از 3 روز بگرفتند. باتو 2 ماه شهر کیف را محاصره کرد و سرانجام، به کمک قدان و بوری، آن شهر نیز گرفته شد و شهر مسکوا را نیز در 5 روز بگرفتند (همو، 2/45-46). تصرف مسکو به گفته گروسه در رجب 635ق/فوریه 1238م اتّفاق افتاد. مغولان شهر سوزدال را آتش زدند و مردمِ شهرِ ولادیمیر را قتل عام کردند (ص 434-435).
نیروهای مغول، لهستان و مجارستان را به یاد غارت و کشتار دادند و از رود دانوب گذشته تا نزدیکی وین پیش رفتند. در این میان خبر رسید که اوگتای قاآن در 4 جمادیالثّانیه 639ق/10 دسامبر 1241م در اثر باده خواری بسیار درگذشته است. بنابراین سپاهیان مغول دست از پیشروی در اروپای شرقی کشیده به سرعت به مغولستان بازگشتند.
بنابراین، متصرّفات باتو فرزند جوچی از مغرب تا رودهایی که به دریای سیاه میریزد تا شبه جزیره قرم یا کریمه را شامل میشد و بنا به وصیّت چنگیز تا آنجا که سم اسبان مغول در سمت مغرب میرسید، به جوچی تعلّق داشت و پس از او باتو با توسعه این متصرفات وارث پدر خود گردید.
قلقشندی وصف «اقالیم» اردوی زرّین یا به گفته او «خوارزم و قبچاق» را از خوارزم آغاز میکند و اگرچه مدّتها پیش از روزگار او، خوارزم از اردوی زرین جدا شده و به تصرف تیمور و اولاد او در آمده بود، اما او زمان باتو و برکه (برکای) و ازبک را وصف میکند. ابنبطوطه که در نیمه اول سده 8ق/14م در زمان سلطنت محمد ازبک (712-741ق/1312-1340م) به خوارزم سفر کرده، امیر خوارزم را قُطْلودَمِر پسرخاله ازبک و بزرگترین امرای او میخواند (ص 361). پس از آن قلقشندی به وصف دشت قبچاق و شهر صرای (سرای، پایتخت، اردوی زرین) میپردازد و سپس از بلاد خَزَروقِرِم (شبه جزیره کریمه) با مرکز آن «صُلْغات» (امروز استاری – کریم) سخن میگوید وی ازجمله شهرهای قِرِم «اُکَک» را نام میبرد، اما در اینجا (به پیروی از ابوالفداء در تقویمالبلدان) مرتکب اشتباهی شده و گفته است: اُکَک در کنار اِتِل (= ولگا)، و میان سرای و بُلار واقع است. پس از آن میگوید اکک در شمال شرقی صوداق و در شمال غربی کَفاست (4/460). اگر اکک در کنار رود ولگا باشد، از قرم نیست و اگر نزدیک صوداق و کفا باشد از قرم است ولی نمیتواند در کنار ولگا باشد، اما چنانکه یول در تعلیقات خود بر سفرنامه مارکوپولو یادآور شده است (گیب، 357)، اکک واقع در کنار ولگا (آن نیز از بلاد آلتین اردو) و در 6 مایلی ساراتوو قرار داشت، اما اکک قرم محل کوچکی بود که در نقشههای دریایی قدیم به نام لوکاکی یا لوکاگ یاد ده و در ساحل دریای آزوف قرار داشته و این همان شهر است که ابنبطوطه آن را دیده و مسافت میان آن و شهر سرای را ده روزه راه دانسته است (ص 344؛ گیب، 357).
از شهرهای قِرِم، به نقل قلقشندی از ابوالفداء در تقویمالبلدان، شهر صوداق یا سرداق بود که ابنبطوطه نیز آن را یاد کرده است. به گفته گیب این شهر امروز سوداق نامیده میشود. (همانجا) شهر معروف دیگر شبه جزیره قرم کَفا یا کَفَه بود. پس از آن قلقشندی (4/461-466) به نقل از تقویمالبلدان، به وصف بلاد اَزَق یا آزوف میپردازد و بعد از بلاد چرکس واقع در مشرق دریای سیاه سخن میگوید و سپس از بلغار کنار ولگا و شهرهای اقجا کرمان و صارمی کرمان گفت و گو میکند.
شهر آقجا کرمان یا آق کرمان (شهر سفید) در کنار غربی مصب دنیستر قرار داشت و از 638ق/1241م به تصرف اردوی زرّین در آمده بود (نکـ دایرةالمعارف اسلام، ذیل آق کرمان). قلقشندی پس از آن از «بلادالآوْلاق» سخن میگوید که همان افلاق و بُغْدان یا والاخیای زمانهای بعد است. پس از آن از بلاد «آص» (آس، اوست، آلان) و سپس از بلاد روس سخن به میان میآورد. ازجمله شهرهای آلتین اردو «کوماجرا» را نام میبرد که میان باکو و آزوف واقع است. این همان شهر ماجر است که ابنبطوطه از آن دیدن کرده است (صص 328-331). ماجر در کنار رود کوما قرار داشت و به همین جهت آن را کوماجر نیز گفتها ند. این محل امروز به برگومجاری معروف است و در 110 کیلومتری شمال شرقی گئورگیوسک واقع است (گیب، 357).
شهر سرای: بنا بر تصریح عطاملک جوینی که اثر خود را در 658ق/1260م نگاشته است، «باتو در مخیّم خویش که در حدود ایتیل (ولگا) داشت مقام فرمود و شهری بنا نهاد که آن را سرای میخوانند». این قدیمترین سندی است که درباره بنای شهر سرای، پایتخت اردوی زرّین یا آلتین اردو در دست است. پس از آن رشیدالدین فضلالله (جامعالتواریخ، به کوشش بلوشه، 2/137) میگوید: «باتو در سنه خمسین و ستمائة (1252م) برکنار آب اتیل به موضع سرای وفات یافت». با این همه بعضی از متأخران بنای شهر سرای به برکه (برکای) پسر سوم جوچی نسبت دادهاند (قلقشندی، 4/457). احتمال میرود که شهر بنا شده از سوی برکه همان سرای جدید باشد. بارتولد میگوید: درحالی که جغرافی دانان از یک شهر به نام سرای بحث میکنند که در روی سکههایی که پیدا شده کلمه «سرای الجدید» دیده میشود (یعنی این سکههای خانان آلتین اردو در شهر سرای الجدید ضرب شده است). تاریخ قدیمیترین سکهها 710ق/1310م است. تنها مؤلف قدیم که از سرای الجدید نام برده، شمسالدین شجاعی مصری است که ابنقاضی شهبه از او نقل کرده است (دایرةالمعارف اسلام، اول، ذیل سرای): بنابراین گفتار، ازبکخان در سرای الجدید وفات یافته است (743ق/1342م).
درباره آثار باقیمانده از شهر سرای باید گفت که در کنار نهر آختو با (آق تپه) از شعب ولگا، ویرانههای دو شهر به دست امده است: یکی از این ویرانهها در شهر تسارف و دیگری در کنار شهر سلیت رنویه یا سلیت رنوگوردوک (همانجا). معلوم نیست سرای جدید قسمتی از شهر سرای و یا شهری نو بوده که در جای دیگری احداث شده و نیز دانسته نیست کدامیک از این دو شهر پایتخت آلتین اردو بوده است؟ ابوالفداء میگوید میان مصب ولگا در دریای خزر و شهر سرای دو روزه راه است. این سخن با شهر سلیت رنویه تطبیق میکند. اما به گفته همو شهر سرای در زمین مسطّحی بنا شده بود. ابنبطوطه نیز میگوید: «فی بسیط منالارض». به گفته شهابالدین عمری در وسط شهر استخر کوچکی قرار داشت و این با شهر تسارِف مناسب است (همانجا). بارتولد میگوید: حفریاتی که ترشچنکو در 1259-1267ق/1843-1851م در محل سرای کرده، جای اعتراض باقی نمیگذارد که در این محل درگذشته شهری بزرگ بوده است. تحقیقات گریگوریف در 1261ق/1845م نیز این مطلب را تأیید میکند. سلیت رنوبه شاید سابلوکوف این نظر را اظهاررکرد که سلیت رنویه بایستی در محل «سرای قدیم» و تسارف در محل «سرای جدید» بنا شده باشد. این نظر را دیگر دانشمندان روس نیز بعدها تأیید کردند و البته نظرهای مخالفی هم اظهار شد. طیّ کاوشگریهای ترشچنکو در آنجا اسکلتهای انسانهایی یافت شده است که سر یا دست و پا نداشتند. شهر سرای دوباره در 876ق/1472م از سوی راهزنانِ و یاتکا و شاید دراتحاد با خانان قرم ویران گردید. درحدود 961ق/1554م که روسها شهر استراخان را تصرف کردند، شهرهای مجاور تسارف و سلیت رنویه بودند به صورت ویرانه بودند (همانجا). قلقشندی (4/457) از مسالکالابصار نقل میکند که: شهر سرای در زمین شوره زاری بنا شده است و بارو ندارد. کاخ سلطنتی آن کاخی بزرگ است که بر بالای آن هلالی زرّین به وزن دو قنطار مصری قرار دارد. در پیرامون کاخ بارویی است و در آن بر جهایی است که امیران در آن مینشینند و اقامتگاه زمستانی ایشان است. سرای شهر بزرگی است با بازارها و حمامها و ساختمانهای خیریه. در میان شهر استخری است که آب آن برای استعمال (شست و شو) است، اما آب آشامیدنی از رودخانهای است که در کوزهها را بر گردونهها میگذراند و برای فروش به شهر میآورند. فاصله این شهر از خوارزم یک ماه و نیم راه است.
ابنبطوطه که در زمان ازبکخان به شهر سرای سفر کرده در این باره چنین میگوید: «ما به شهر سرای رسیدیم که به سرای برکه مشهور است. شهر سرای از زیباترین شهرهاست که بسیار بزرگ است و در زمین همواری است و جای بر مردم آن از بسیاریِ ایشان تنگ است. بازارهای زیبا و راههای گشاد دارد. روزی با برخی از بزرگان به قصد گردش بیرونش دیم تا از بزرگی شهر آگاهی یابیم، منزل ما در کناری از شهر بود. صبح از آنجا سوار شدیم و بعدازظهر به آخر آن رسیدیم. نماز ظهر را را خواندیم و غذا خوردیم و بازگشتیم و غروب به منزل خود رسیدیم. روزی هم عرض شهر را پیمودیم و در آن ویرانه و باغ نیست. در شهر 13 مسجد برای اوقات نماز جمعه موجود است که یکی از آن برای شافعیان است. مساجدی جز مساجد جمعه بسیار است. در شهر طوایفی از اقسام ساکن در شهر آسها هستند که مسلمانند. اقوام قبچاق (ترکان قبچاق) و چرکس و روس و روم نصارا هستند. هر طایفهای (از ملیتها) در محله جداگانهای زندگی میکنند که در آن بازارهای خود را دارند. بازرگانان و غربای عراقین و شام و دیگران در محله مخصوصی هستند که بارویی بر گد آن است و این برای احتیاط و پاسداری اموال بازرگانان است. کاخ سلطان را التوش طاش میخوانند که به معنی سنگ زرین است» (صص 356-357). این نخستینبار است که «آلتین» یا «آلطون» به معنی زر برای کاخ زرین آلتین اردو در منبعی دیده میشود. و این نشانه 2 چیز است: یکی چیرگی زبان ترکی و عنصر و قوم ترک بر زبان و قوم مغولی در دولتی که اصل آن مغولی بوده است و دیگری ارتباط کاخ زرین و سنگ زرین با نام اردوی زرین. طبیعی است که کاخ نمیتوانست زرین باشد و نام آلتین تاش یادگار نامگذاری قدیم سیر اردو یا اردوی زرین بود که یا برای گرانبها نشان دادن اردو یا برای رنگ زرین آن بو. البته بودن «هلالی زرین به وزن دو قنطار مصری» که از مسالکالابصار نقل شد نیز شاید در این نامگذاری بیاثر نبوده است.
سیاست خارجی خانان آلتین اردو: خانان اردوی زرین در طول دوران قدرت خود در شرق با خان بزرگ مغول یا قاآن (که پایتخت او از زمان قوبیلای قاآن به چین انتقال یافت) و یا قیدو پسر اوگتای (که از فرمان قاآن سرپیچید و امپراتوری پهناوری برای خود در مغولستان و ترکستان بنا نهاد) و با احفاد چغتای که با قیدوییان در نبرد همیشگی بودند، پیوسته در گیرودار بودند. امیرنشینهای روسیه در سمت شمال و غرب باجگزار ایشان بودند و دولت ایلخانان مغول در ایران با ایشان خصومت و کشمکش داشتند. خانهای آلتین اردو ارّان و آذربایجان را که در تصرف ایلخانان مغول بود، جزو قلمرو جوچی پسر بزرگتر چنگیز میدانستند و درنتیجه خود را وارث او میشمردند. خانهای اردوی زرین در هر فرصتی که مییافتند بر مرزهای ایلخانان در ایران میتاختند و حتی گاهی تا تبریز پیش میآمدند، ولی به هیچ روی به مقصود اصلی خود که تصرف ارّان و آذربایجان باشد نرسیدند. این سیاست جغرافیایی با سیاست دینی توأم شد و سیاست دینی دستاویز و بهانهای برای پیشبرد مقاصد سیاسی و جغرافیایی گردید. اجمال مسأله آنکه برکه برادر باتو ظاهراً به دست سیفالدین با خَرْزی عارف بزرگ سده 7ق/13م اسلام آورد و این هنگامی بود که باتو او را برای شرکت در نشاندن منکوقاآن بر کرسی قاآنی به قراقوروم فرستاده بود. (قلقشندی، 4/474) وی پس از جلوس بر تخت حکومت اردوی زرین در ترویج دین اسلام کوشید و چون هولاکوخان خلافت عباسی را در بغداد برانداخت، این کار بر او سخت گران آمد.
رشیدالدّین فضلالله می گوید: «خاطر هولاکو از تحکمات برکای (برکه) ملول شد» (جامعالتواریخ، به کوشش علیزاده، 3/87) و علت آن بود که برکای از سوی باتو به قراقوروم رفت و در نشاندن منکوقاآن بر تخت سلطنت از عوامل مؤثر شد. از اینرو برکای خود را در تثبیت حکومت منکوقاآن و برادرش هولاکوخان مؤثر میدانست و پس از آنکه در دشت قبچاق به حکومت آلتین اردو رسید، ایلچیان متواتر به خدمت هولاکو فرستاد و تحکّمات کرد. کیفیّت این تحکمات را رشیدالدین توضیح نداده است، اما در کتاب النهجالسدید (نکـ مقریزی، 1 (2)/473-474، حاشیة 5) از قول یک اسیر بغدادی در اردوی هولاکو آمده است: رسم بر آن بود که از فتوحات مغول از نهر جیحون به سوی مغرب هرچه به دست آید 5 قسمت شود و از این 5 سهم 2 سهم از آنِ خان بزرگ و 2 سهم از آنِ لشکر و یک سهم از خاندان باتو باشد. این رسم یا عادت، ظاهراً قراری بوده که درنتیجة مساعدت باتو برای رسیدن منکوقاآن به جانشینی خان بزرگ گذاشته شده بود. در 660ق/1262م از سوی برکه 2 فرستاده به دربار هولاکو آمدند و سهم خاندان باتو را از فتوحات هولاکو در ایران و بغداد خواستار شدند. در میان همراهان این 2 فرستاده جادوگران هم بودند که جادوگران هولاکو را بفریفتند تا او را به پذیرش درخواستهای برکه وادارند. هولاکو آگاه گشت و آن جادوگران را بکشت. چون این خبر به برکه رسید، به دشمنی با هولاکو برخاست و با بَیْبَرس (الملکالظّاهِر) سلطان مملوک مصر بر ضد هولاکو متحد گردید (همانجا). آنچه در گزارش مذکور میتواند حقیقت داشته باشد همان مطالبه سهم خاندان باتو از فتوحات هولاکو در ایران و عراق است، اما درباره جادو که در نزد مغولان سخت مهم بود، آنچه ظاهراً درست است، قضیة توتار نوادة جوچی است که در نزد برکه هولاکو بود و او را به جادوگری متّهم ساختند. هولاکو او را نزد برکه فرستاد و برکه او را به موجب قوانین چنگیزی نزد هولاکو بازفرستاد. او را به فرمان هولاکو بکشتند (17 صفر 659ق/21 ژانویة 1261م) (رشیدالدین، جامعالتواریخ، به کوشش علیزاده، 3/77). برکه نمیخواست توتار کشته شود و منتظر بود تا هولاکو او را ببخشد، ولی چون هولاکو او را کشت برکه کینهاش را به دل گرفت (همانجا). هولاکو گفته بود اگرچه برکه بزرگتر است و او «آقا»ست و من «اینی» هستم، اما چون رفتارش با من از «آزرم و حیا» دور است و مرا تهدید میکند، دیگر او را تحمّل نخواهم کرد. چون برکا (برکه) از خشم هولاکو آگاه شد، گفت او شهرهای مسلمانان را خراب کرده است و خاندانهای پادشاهان اسلام را برانداخته است و خلیفه مسلمانان را بیمشورت با دیگران به قتل رسانده است. اگر خداوند یاری دهد، انتقام خون بیگناهان را از او خواهم گرفت. پس مسألة دین، پوششی بود بر هدفهای اساسی دیگر خانآلتین اردو که مطالبات سهم فتوحات و مطالبة ارّان و آذربایجان از آن جمله بود.
از آن تاریخ به بعد روابط ایلخانان و آلتین اردو به تیرگی کشید و بارها به دشمنی و نبرد انجامید و این دشمنیها و جنگها تا زمان توقتمشخان و چپاول و کشتار فجیع او در تبریز ادامه داشت.
روابط خانهای آلتین اردو با ممالیک مصر: روابط روابط آلتین اردو با ممالک آلتین اردو با هولاکو تیره گردید. پیش از تیرگی روابط با هولاکو، برکهخان گروهی را به یاری هولاکو در جنگ با مصریان (واقعة عینالجالوت، 658ق/1260م) فرستاده بود. مصریان عدهای از این تاتارها یا مغولان را درحالی که میخواستند از دمشق به مصر بروند، بگرفتند. پس از آن در 661ق/1263م جنگی میان هولاکو و برکه درگرفت که پیروزی نخست از آنِ هولاکو و پس از آن از آنِ برکه بود. سپاهیان برکه ربیعالاول 661ق/ژانویة 1263م در کنار آب تِرِک لشکر هولاکو را شکست سختی دادند و چون این خبر به مصر رسید، سلطان مصر،الملکالظاهر، و نیز مردم مصر از اینکه هولاکو در جای دیگر دچار گرفتاری شده و از شام و دمشق منصرف گشته است، شادمان شدند. الظاهر نامهای به نوّاب خود نوشت تا آن تاتارها را که به فرمان برکه روی به مصر نهاده و گرفتار شده بودند گرامی بدارند و پذیرایی کنند (مقریزی، 473-475). اما، چنانکه از برخی منابع تاریخی برمیآید، پذیرایی از تاتارها پیش از شکست سپاهیان هولاکو تیره شده، اما هنوز به جنگ نینجامیده بود، زیرا به گفته رشیدالدین (3/89) جنگ در ربیعالاول 661ق/ژانویة 1263م رخ داده بود (جامعالتواریخ، به کوشش علیزاده، 3/89) درحالیکه سپاهیان برکه در 660ق/1262م به مصر رسیده بودند و سلطان مصر با آگاهی از اختلاف میان دو دولت مغول درصدد جلب حمایت برکه برآمده بود. در 9 محرم 661ق/23 نوامبر 1262م خلیفة عباسیالحاکم بامرالله که از جانب سلطان مصر منصوب شده بود، در نماز جمعه که در آن سپاهیان برکه نیز حضور داشتند، خطبهای خواند. سپس نامهای مبنی بر دلجویی از برکه و تحریض او بر جهاد نوشته شد. پس از ان سلطان مصر نیز نامهای به برکه نوشت و او را به جنگ با هولاکو برانگیخت (مقریزی، 1/(2) 477-479).
برکه در اول رجب 661ق/11 مة 1263م به سلطان مصر نامه نوشت و در آن از اسلام خود و قومش آگاهی داد و از سلطان مصر خواست که او را در جنگ با هولاکو یاری دهد. در 16 شعبان 661ق/25 ژوئیه 1263م خلیفهالحاکم بامرالله نماز جمعه را با حضور فرستادگان برکه برپا کرد و در خطبة نماز سلطان و برکهخان را دعا گفت. در رمضان/ژوئیة همین سال فرستادگان برکه در قلعة جبل قاهره حاضر شدند و خلیفه بر ایشان لباس پوشانید و سلطان هدایای بسیاری برای برکه آماده کرد که تفصیل آن در کتاب مفرّجالکروب، نوشتة ابنواصل نیز در کتاب النّهج السّدید آمده است (مقریزی، 497، حاشیه). نامه در 70 ورق به قطع بغدادی نوشته شده و در آن سلطان، برکه را به جهاد بر ضد هولاکو ترغیب کرده بود.
چون این هدایا با فرستادگان به قسطنطنیه رسیدند، امپراتور بیزانس، میخائیل هشتم پالئولوگوس، از حرکت فرستادگان به سوی برکه جلوگیری کرد، زیرا در همان زمان فرستادگانی از سوی هولاکو به دربار بیزانس آمده بودند و امپراتور از ترس اینکه فرستادگان هولاکو از رسیدن رسولان سلطان مصر آگاه شوند، آنان را از حرکت مانع آمد. این امر مایة خشمالملکالظّاهر گردید و سرانجام امپراتور ناچار شد فرستادگان را آزاد کند و به سوی دشت قبچاق روانه سازد. در کتاب النّهجالسّدید تفصیل مهمی درباره رسیدن سفیران مصر به دربار برکهخان هست که در آن از آداب و رفتار مغولان و لباس و قیافه برکه تصویر دقیقی آمده است (مقریزی، 514، حاشیه). برکه در 63ق/1265م (رشیدالدّین، جامعالتواریخ، به کوشش علیزاده، 3/104) در کنار رود کُر در حال لشکرکشی به ارّان درگذشت و «صندوق او را به سرای باتو بردند» و منکوتمر پسر توقوقان (طغان) پسر باتو در 664ق/1266م به جای او نشست.
منکوتمر مسلمان نبود، اما با ممالیک مصر روابط حسنه داشت. وفات او به گفتة رشیدالدّین (جامعالتواریخ، به کوشش بلوشه، 2/142) در 681ق/1282م بود و پس از او تودا مونککا (تودامنکو، تُدان منکو) پسر سوم توقان در همان تاریخ بر تخت نشست. او در 682ق/1283م نامهای به خط مغولی به سلطان مصر نوشت و در آن از اسلام آوردن خود آگاهی داد (مقریزی، 1 (3)/716).
در 686ق/1287م سلطان مصر، ملک منصور سیفالدین قَلاوون الفی، نامهای به دشت قبچاق (آلتین اردو) نوشت و ...‘2 دینار برای تعمیر مسجد جامع قرم فرستاد و فرمود تا القاب سلطان را بر ان بنویسند. در همین سال تدان منکو از سلطنت اردوی زرّین استعفا کرد و راه پارسایی و گوشه گیری در پیش گرفت و خواست تا برادرش تلابُغا پسر منکوتمر را بر تخت بنشانند (مقریزی، 738). رشیدالدین (جامعالتواریخ، به کوشش بلوشه، 2/142) میگوید پسران منکوتمر وپسران تارتو، تدان منکو را به عنوان دیوانگی از پادشاهی برکنار ساختند و خود به مشارکت، 5 سال پادشاهی کردند. پس از آن به تفصیلی که رشیدالدین آورده، توقتا پسر منکوتمر به کمک نوقای به پادشاهی اردوی زرین رسید. تفصیل جنگهای توقتا با نوقا و کشته شدن نوقا را رشیدالدّین آورده است (همان، 145-150).
روابط ممالیک مصر با آلتین اردو در زمان سلطنت ازبکخان بر اردوی زرین (712-شوال 742ق/1313-مارس 1342م) و سلطنت ملک ناصر محمدبنقلاوون (بار سوّم پادشاهی: شوال 709-21 ذیحجة 741ق/مارس 1310-7 ژوئن 1341م) به اوج خود رسید. ملک ناصر قلاوون از بزرگترین سلاطین مملوک مصر بود و همو بود که در دومین دوران پادشاهی خود در 702ق/1303م در جنگ معروف شَفْحَب، سپاهیان غازان را شکست سختی داد، اما سلطان (محمد) ازبک پسر طغریلجه پسر منکوتمر که او را ملک مظفّر غیاثالدین میخوانند نیز بزرگترین پادشاه خاندان جوچی از آلتین اردو ات که در رمضان 712ق/ژانویة 1313م پس از عمّش توقتا (طقطای مورخان عرب) در سرای به تخت نشست. او مسلمان بود و در مسلمانی تعصب داشت و بسیاری از بخشیان(روحانیون مغول) و جادوگران را کشت و با سلطانالملکالناصر روابط بسیار نزدیکی برقرار کرد. در زمان او فرستادگان از هر دو طرف به دربار یکدیگر آمد و رفت داشتند، چنانکه یکبار شمار فرستادگان ازبک به دربار سلطان مصر به 174 نفر میرسید (مقریزی، 2/132، حاشیه به نقل از النّهجالسّدید). ملک ناصر دختری از خاندان جوچی را از سلطان ازبک خواستگاری کرد که نخست به علت درخواست مهر سنگین از سوی ازبک، ناصر از آن چشم پوشید و بعد ازبک دختری را به نام طُلِنْبای یا دُلِنْبیه از خاندان جوچی با جلال و شکوه فراوان فرستاد که تفصیل آن در کتابهای مورخان مصر آن زمان امده است. این دختر را ملک ناصر نپسندید و پس از چندی او را طلاق داد و به عقد یکی از امیران خویش درآورد. سرانجام این زن پس از چندبار ازدواج در قاهره درگذشت و این امر موجب سردی روابط دو کشور شد که بعداً اصلاح شد (برای تفصیل، نکـ مقریزی، 2/203، 204، 205، 298).
مسألة دیگری نیز مایة بروز رنجشی میان ازبکخان و الملکالناصر گردید و آن حملات ازبکخان به قلمرو ایلخانان بود. ازبکخان توقع داشت که الملکالناصر در این حملات او را یاری دهد. به گفتة وصّاف (صص 635-638) ازبکخان در زمان پادشاهی سلطان ابوسعید بهادر، آخرین ایلخان بزرگ مغول در ایران، در «قلب شتاء» 718ق/1319م به اران لشکرکشی کرد و تا کنار رود کُر آمد و سپس جنگ ناکرده بازگشت، زیرا به او گفته بودند که امیر چوپان، سردا ابوسعید، با 10 فرمان لشکر (000‘100 نفر) در راه او کمین کرده است. سمرقندی این بازگشت را هزیمت میداند (ص 33). بار دیگر در 725ق/1325م امیر چوپان از سوی ابوسعید، لشکر به دیار ازبک کشید و تا کنار آبِ تِرِک پیش رفت (همو، 59). در 736ق/1336م سلطان ابوسعید برای دفع حملة ازبک خان، به ارّان و شروان رفت و همان جا فوت کرد (همو، 98-99).
به نقل رمزی (1/528)، ازبکخان از ملک ناصر در جنگ با سلطان ابوسعید یاری خواسته و ملک ناصر به این استمداد پاسخ نداده بود زیرا گویا ابوسعید و امیرچوپان از ملک ناصر درخواست آشتی کرده بودند و ملک ناصر، ابوسعید را از قصد ازبک در حمله به ارّان و آذربایجان آگاه ساخته و امیرچوپان از این امر سپاسگزاری کرده هدایایی به ارزش 000‘50 تومان برای ملک ناصر فرستاده بود. این مسأله بر ازبکخان گران آمد و نامهای عتاب امیز برای ملک ناصر فرستاد. ناصر عذر آورد که این امر برای پاسخ به دعوت به اقامة شعایر اسلام بوده و او نمیتوانسته از آن تخلف کند.
مقریزی در ذکر رویدادهای سال 717ق/1318م میگوید که در این سال نامة اسماعیلبنمحمدبنیاقوت سلامی به الملکلناصر رسید که ابوسعید پسر اُلجایتو (یعنی سلطان محمد خدابنده) و وزیرش خواجه علیشاه و امیر چوپان و امیران بزرگ مغول به صلح (با سلطان مصر) گردن نهادهاند و با این نامه هدیهای از خواجه رشیدالدّین همراه بود. از سوی سلطان مصر هدیة بزرگی برا سلطان ابوسعید فرستاده شد (2/175٩. این گفته نشان میدهد که نامة ابوسعید در همان آغاز سلطنت او و پیش از قتل رشیدالدّین بوده است. نیز میرساند که سیاست دربار ابوسعید (چون خود ابوسعید در آن زمان نوجوان بود) تغییر کلی کرده بود و دربار او میخواست به هر وسیله اتحاد سلطان مصر را با التین اردو بر هم بزند و در این کار توفیق هم به دست آورده بود. شاید بزرگترین علت این کار، نومیدی کلی دربار ایلخان از هدف قدیمی خود، یعنی رخنه در شام بوده است و از اینرو میخواستهاند با آشتی با ممالیک مصر تمام همّ خود را متوجه دشمن شمالی یعنی آلتین اردو سازند.
روابط آلتین اردو با امیران روسیه: امیران روسیه در مسکو و شهرهای دیگر تابع و باجگزار خانهای آلتین اردو بودند. آلکساندر نوسکی (616-661ق/1220-1263م) امیر بزرگ روسیه که در مغرب، آلانها و سوئدیها و لیتوانیاییها را شکست داده بود و به علت مغلوب ساختن سوئدیها بر روی رودخانة نوا (در 637ق/1240م) به لقب نوسکی معروف شده بود، در مشرق و جنوب در برابر مغولها یعنی خانهای آلتین اردو سیاست فرمانبری و تبعیت را در پیش گرفت و فرمان مغولان را مبنی بر سرشماری، برای گرفتن مالیات از روسها، گردن نهاد. باتو او را در 640ق/1242م با برادرش اندری به قراقوروم نزد خان بزرگ اوگتای فرستاد. آلکساندر نوسکی در 661ق/1263م هنگام بازگشت از دربار آلتین اردو از دنیا رفت.
در زمان اوزیکخان دخالت آلتین اردو در امور امرای روس به اوج خود رسید و به حوادث مهمی در تاریخ روسیه انجامید. میخائیل، امیر تِوِر با گئورگی (یورمی) امیرِ مسکو در رسیدن به مقام امارت بزرگ روس به ستیز پرداختند و روسها به عللی جانب میخائیل امیر تِوِر را گرفتند. پس از مرگ توقتا و جلوس ازبک خان، میخائیل برای بیعت با ازبک و تبریک جلوس او به دربارش رفت و 2 سال در سرای ماند. ازبک فرمانی دایر بر تصدیق امارت (کینیاز بودن) او صادر کرد و او را روانة تِوِر ساخت. در این میان گئورکی امیرِمسکو به وسایل بسیاری متشبّت گشت تا فرمان کینیاز بودن خود را از ازبکخان گرفت و میخائیل از امارت عظمی معزول گردید. میخائیل به فرمان ازبک گردن ننهاد، ولی فرستادگان مغول را با احترام پذیرفت. پس از آن میخائیل و گئورکی برای محاکمه به دربار ازبکخان رفتند و گئورکی معایب و نافرمانیهای میخائیل را برشمرد تا آنجا که ازبک فرمان قتل وی را صادر کرد (718ق/1318م) و گئورکی کینیازِ بزرگ روس گردید. پس از آن دیمتری پسر میخائیل به آلتین اردو رفت و خدمات و اخلاص پدر خود را به ازبکخان گوشزد کرد تا آنجا که ازبک دیمتری را به جای پدرش میخائیل به مقام کینیازی منصوب کرد. در 725ق/1325م گئورکی به اردوی زرین رفت و دیمتری نیز به آنجا شتافت و چون چشمش به گئورکی افتاد او را همان جا به قتل رسانید. ازبک پس از چندی دیمتری را به قصاص قتل گئورکی بکشت و مقام کینیازی را به آلکساندر برادر دیمتری و پسر میخائیل داد. پس از آن ازبک، شفقالخان پسرعم خود را برای اصلاح برخی امور به تِوِر شفقالخان را با بسیاری از فرستادگان ازبک به قتل رساند. ازبک، ایوان اول پسر دائیل و برادر گئورکی مقتول را که کینیاز مسکو بود به دربار خود فراخواند و فرمان داد به تِوِر لشکرکشی کند. ایوان (ایوان دانیلوویچ) با سپاهیانی از مسکو و سوزدال و مغول، تِوِر را در محاصره گرفت و آن شهر را به تصرف درآورد و بیشتر مردم آن را کشت. ازبک به پاس این موفقیت ایوان دانیلوویچ را کینیاز بزرگ سرتاسر روسیه کرد و از آن تاریخ شهر مسکو روی به ترقی نهاد و دیگر امیران روسیه به فرمان کینیاز مسکو درآمدند. ایوان حق جمع آوری مالیات برای آلتین اردو را از نواحی روسیه به دست آورد و از اینرو به لقب «کالیتا» (کیسة پول) مشهور گردید. ایوان دانیلوویچ در اثر اطاعت از آلتین اردو نفوذ خود را در داخل روسیه استحکام بخشید. او تا شوال 741ق/مارس 1341م زنده بود (رمزی، 1/535-541؛ بریتانیکا، ذیل ایوان اوّل دانیلوویچ) .
پس از مرگ ازبکخان در 742ق/1341م پسرش جانیبیکخان به پادشاهی رسید. جانیبیکخان در 758ق/1357م پس از بازگشت از تبریز و رهانیدن مردم آذربایجان از بیداد ملک اشرف چوپانی درگذشت. پس از او پسرش بردیبیک به پادشاهی رسید و او نیز پس از دو سه سال درگذشت و کرسی آلتین اردو با مرگ او از اخلاف باتو خالی ماند و همه جا ازجمله در استراخان و قرم (کریمه) مدعیان سلطنت و استقلال پیدا شدند. اگرچه بعضی از مورخان ازجمله ابنخلدون توقتمشخان را پسر بِردیبیک دانستهاند، اما ظاهراً توقتمشخان از اولاد خانهای آق اردو است (نکـ آق اردو، توقتمش خان). در این میان مردی نیرومند به نام مَمایخان در قرم ظهور کرد و بر شهر سرای مسلط شد. به این سبب که او گاه به گاه یکی از افراد را به عنوان اینکه از خاندان باتوست به تخت مینشاند، به تاج بخش معروف گشت. امیر ممای که در کارهای کینیازیهای روس نیز دخالت میکرد، سرانجام مجبور به جنگ با کینیاز بزرگ روس شد.
دیمتری دُنسکوی در 9 سالگی، با عنوان امیر یا کینیاز مسکو، جانشین پدرش ایوان دوم شد. وی پس از تأمین موفقیت خود در شمال شرقی روسیه، توجه خود را معطوف آلتین اردو در جنوب ساخت. ممای دانسته بود موقتاً از اضمحلال اردوی زرین جلوگیری کند و به اراضی روسیه که با باجگزاری سرباز میزدند، حمله کند. ولی روسها لشکریان ممای را شکست دادند و سرانجام ممای با جمع آوری لشکری عظیم به مقابله با دیمتری شتافت. جنگ بسیار سختی در دشت کالیکوو در ملتقای رود دُن با نپریادوا درگرفت که به شکست اردوی زرین انجامید و چون این پیروزی برای دیمتری در کنار رود دُن اتفاق افتاد، او در تاریخ روسیه به دیمتری دُنسکوی معروف گردید (7 جمادیالثانی 782ق/8 سپتامبر 1380م). پس از آن ممای در جنگ با توقتمشخان شکست خورد و هلاک شد. چیزی نگذشت که توقتمشخان با سپاهی فراوان روی به مسکو نهاد (783ق/1381م) و دیمتری دُنسکوی از ترس او از مسکو بیرون رفت و توقتمشخان شهر را در 13 جمادیالثانی 785ق/13 اوت 1383م گرفت و به باد چپاول داد. پس از آن باز تا مدتی کینیازهای روسیه و مسکو ناچار به فرمانبری از خانهای اردوی زرین گشتند.
زوال حکومت آلتین اردو: توقتمشخان یکی از پادشاهان بزرگ آلتین اردو بود، اما در روزگار او امیرتیمور 2 بار به دشت قبچاق لشکر کشید و شهر سرای را به باد چپاول و کشتار داد و توقتمشخان با همة قدرت خود از او شکست خورد و دیگر نتوانست قد راست کند و سرانجام پس از سالها دربه دری در 807ق/1404م در ناحیة تولس درگذشت.
تیمور در یورش اول خود به دشت قبچاق در 793ق/1391م، تیمور قُتْلُغ پسر تیمور ملک و ایدی گو (یِدی گو) پسر بالتی چاق (نطنزی، 95: منجم باشی النجاق آورده که نادرست است) و قویری حق اعلان از خاندان جوچی را نزد خود خواند و تیمور قتلغ (از شاخة آق اردو) را بر اُلوس جوچی فرمانروا ساخت و قویری جق (یا کویجه) اغلان را با او شریک نمود و ادی گو را نیز با ایشان همراه کرد. تیمور قتلغ و ایدی گو از ادامة خدمت در نزد تیمور سرباز زدند و قویری جق اغلان در خدمت او ماند. بار دوم که تیمور توقتمش را شکست داد (797ق/1395م) قویری جق را احضار کرد و او را بر اُُلُوس آلتین اردو حاکم ساخت. قویری جق که نوادة اروسخان از شعبة آق اردو بود، در 797ق/1359م بر تخت آلتین اردو نشست (منجم باشی، نسخة خطی) و در 811ق/1408م مرد. تیمور قتلغ که از وفاداری به تیمور سرباز زده بود، در 797ق/1359م به گفتة منجم باشی 15 جنگ با توقتمشخان کرد. وفات تیمور قتلغ در 802ق/1400م اتفاق افتاد و پس از او شادیبیک پسرش فولادخان 2 سال پادشاهی کرد و پس از او تیمور سلطان پسر تیمور قتلغ بر تخت نشست و باز میان وی و ایدی گو اختلاف واقع شد تا آنکه سرانجام پسران توقتمشخان روی کار آمدند و ایشان نیز کاری از پیش نبردند و کار آلتین اردو به تباهی و فروپاشی گرایی.
ایدی گو در دوران اقتدار خود اگرچه نام خانی نداشت، اما حاکم واقعی اردوی زرین بود و همو بود که در 801ق/1399م در ورسکلا لیتوانیاییها را شکست داد و در 810ق/1407م در زمان حکومت واسیلی اول کینیاز بزرگ مسکو، این شهر را در حصار گرفت و پس از گرفتن جزیه و باج بازگشت. آخرین پادشاه معروف آلتین اردو محمد سلطان معروف به «کوچک محمدخان» پسر تیمور سلطان پسر تیمور قتلغ است که به گفتة منجم باشی در 830ق/1427م بر تخت نشست و با امیران مسکو وروس به جنگ پرداخت و از ایشان خراج گرفت و با مردم به عدل و داد رفتار کرد. منجم باشی او را جدّ پادشاهان قرم میداند.
اشارة منجم باشی به جنگ محمدخان با مسکو، مربوط است به جنگهایی که میان او و کینیاز بزرگ مسکو به نام واسیلی دوم یا واسیلی کور روی داد و شهر مسکو در 842ق/1438م به محاصرة خان مغول درآمد و نیز جنگ سوزدال در 848ق/1444م بود که در آن واسیلی اسیر شد (بریتانیکا، ذیل واسیلی). اردوی زرین در سدة 9ق/15م به 3 خاننشین منقسم شد: خاننشین استراخان، خاننشین قرم یا کریمه و خاننشین قازان.
اردوی زرین اگرچه بر پایة امپراتوری مغول بود و پادشاهان و خانهای آن از اولاد چنگیز بودند، اما ماهیت دولت و حکومت، ترک بود. عنصر ترکی به زودی بر عنصر مغولی غلبه یافت و خط اویغوری با زبان ترکی قبچاقی زبان رسمی مملکت گردید. دشت قبچاق منبع بیپایانی برای سپاهیان عالم اسلام در مصر شد؛ بیشتر ممالیک مصر (تا زمان سلطان برقوق) و اکثریت سپاهیان مصر از ترکان دشت قبچاق بودند که به عنوان غلام در آنجا خریده میشدند و از راه دریای سیاه و امپراتوری بیزانس به مصر انتقال مییافتند. این غلامان درنتیجة کفایت و شجاعت و قدرت جسمانی خود به مقامات بزرگ نظامی و سیاسی میرسیدند، چنانکه ممالیک آن سرزمین در جنگ با ایلخانان ایران بر نیروهایی که از ترکن دشت قبچاق تشکیل میشد متّکی بودند. درحقیقت دشت قبچاق در آن زمان جز پوستهای گرانبها و بردگان نیرومند چیزی برای عرضه به دنیای متمدن نداشت و منبع اصلی ثروت و اقتصاد آن همان بازرگانی برده بود. درنتیجة گرویدن پادشاهان بزرگ اردوی زرین به دین اسلام، تمدن اسلامی در سراسر دشتهای جنوب روسیه رواج پیدا کرد و شهرهای اردوی زرین پر از عالمان و مدارس و مساجد و خانقاهها گردید، اما خانهای اردوی زرّین تسامح سنّتی مغول را در برابر ادیان همچنان حفظ کردند و ادیان دیگر را با معابد خود آزاد گذاشتند و مخصوصاً به مسیحیّت و روحانیون کلیساهای ارتودوکس و نسطوری آن به چشم احترام مینگریستند. آوازة دادگستری شاهان اردوی زرین در سراسر ممالک اسلامی پیچیده بود، امّا حملات امیر تیمور و ویرانیهای حاصل از آن در دشت قبچاق موجب تلاشی حکومت آلتین اردو گردید.
منابع
GOLDEN HORDE - Encyclopædia Iranica | Articles
آلتین اردو، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
↑ Tribal politics and social organization in the golden horde , uli schamiloglu
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ اردوی زرین موجود است.
مآخذ
ابنبطوطه، محمدبنابراهیم، رحله، بیروت، دارصادر، 1384ق؛ ابنتغری بردی، یوسف، النجومالزهره، قاهره، وزارهالثقافه والارشادالقومی، 8/155-285، 9/جمـ؛ ابنحجر عسقلانی، احمدبنعلی، انباءالغم با بناءالعمر، به کوشش عبدالعمیدخان، حیدرآباد دکن، دائرهالمعارفالعثمانیه، 1388ق، جمـ؛ بریتانیکا، (ذیل ایوان اوّل، واسیلی)؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشا، به کوشش محمدبنعبدالوهاب قزوینی، لیدن، بریل، 1329ق، 1/فهرست، ذیل «باتوبنتوشمیبنچنگیز»؛ دایرهالمعارف اسلام؛ ذیل سرای، آق کرمان، باتو، باتوییان؛ رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به کوشش ادگار بلوشه، 1329ق؛ همو، همان، به کوشش عبدالکریم علیاوغلی علیزاده، باکو، 1957م؛ رمزی، م م، تلفیقالاخبار، اورنبورگ، 1908م، ص 364؛ سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدبنو مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، طهوری، 1353ش؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، به کوشش حسن نراقی، تهران، حافظ، 1343ش، ص 236؛ قطبی اهری، ابوبکر، تاریخ شیخاویس، به کوششبنفن لون، لاهه، 1373ق، صص 141، 142، 147، 152؛ قلشقندی، احمدبنعلی، صبحالاعشی، قاهره، وزارهالثقافه والارشادالقومی، کاشانی؛ ابوالقاسم، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین اسماعیلی، 1348ش؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمة عبدالحسین میکده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353ش؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1362ش، ص 517؛ مقریزی، احمدبنعلی، السلوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، لجنهالتألیف والترجمه والنشر، 1956م؛ منجم باشی، احمد افندی، جامعالدول، نسخه خطی، ذیل اولاد جوجی؛ نطنزی، معینالدین، منتخبالتّواریخ، به کوشش زان اوین، تهران، 1336ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، ابنسینا، 1338ش؛ نیز:
Barthold, W., histoire des Turks dAsie Centrale, Paris, 1945, Passim; Gibb, H. A. R., Ibn Battuta, Travels in Asia and Africa, Translated and selscted with an Introduction and notes, London, 1939; Spuler, B. Geschichte Mittelasiens (Handbuch der Orientalistik), Leiden, 1966; id, the Muslim world, Part II, the Mongol period, Leiden, 1969. عباس زریاب
ن • ب • و
امپراتوریها
القبیلة الذهبیة
جوجی-إین أولوس
Алтан Орд
Altan Ord
Altın Urda
Зүчийн улс
خان متفرع من إمبراطوریة المغول
→
عقد 1240 – 1502 ↓
امتداد القبیلة الذهبیة (أخضر) عام 1300.
العاصمة سرای باتو
اللغة منغولیة ثم بعد الأسلمة تحولت إلى لغات ترکیة
الدین الأرواحیة ثم بعد ذلک الإسلام
الحکومة ملکیة وراثیة
خان
أوردا خان (القبیلة البیضاء) - 1226-1280
باتو خان (القبیلة الزرقاء) - 1242-125
معسكر جيش الجيش الذهبي